دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۸ مطلب با موضوع «کتاب نویس» ثبت شده است

yusuf


نوشته اند یوسف را دو چیز به حد کمال بود

یکی حسن خلقت و دیگری علم و فطنت

حسن خلقت‏ : جمال صورت است

و علم و فطنت : کمال معنی

پس خداوند متعال تقدیر چنین کرد

که جمال وی سبب بلا گردد و علم او سبب نجات؛

تا عالمیان بدانند که علم نیکو به از صورت نیکو است

تفسیر ادبی عرفانی خواجه عبد الله انصاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۲ ، ۰۳:۴۴
بی ستاره ...

javan-mard

جوانمرد دعا می کرد و از خدا آینه هایی می خواست تا خود را در آن ببیند .

خدا دعایش را برآورده نمی کرد و جوانمرد بر اجابت دعایش اصرار می ورزید .

روزی، عاقبت، دعای جوانمرد مستجاب شد و خدا آینه ای به او داد و جوانمرد ،حقیقت خود را دید .

پیراهنی بود از چرک و ناپاکی !

جوانمرد ترسان شد و گفت : نه خدایا ، اما این من نیستم .

پس کجاست آن همه شور و آن همه عشق و آن همه سوز و گداز که در من بود ؟

خدا گفت : آن سوز و گداز و آن شور و عشق که تو نیستی ، آن منم ، که گاهی در جامه ی تو می روم .

وگرنه تو همینی که می بینی . جوانمرد خاموش شد ودیگر هیچ نگفت ...


عرفان نظر آهاری ... کتاب "جوانمرد ، نام دیگر تو "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۴:۴۲
بی ستاره ...

سلام


بعد ی مدت نسبتا طولانی دلم هوای خوندن رمان کرده بود ؛ بعد از رمان همخونه که خیلی هم دوستش دارم دنبال یه رمانی بود که چند سال پیشا خونده بودمش ولی اسمش خوب یادم نمیومد . فقط اسم شخصیت اصلی داستان یادم بود


ولی عاقبت جوینده یابنده س   خیلی دوست داشتم یه بار دیگه بخونمش که شد



به جرأت میتونم بگم اینم یکی از بهترین رمان هاییه که خوندمش + در زمانی که منتشر میشه یکی از پرفروش ترین رمان ها بوده ؛ یادمه اولین بار که خوندم تا یه هفته ای حالت افسردگی داشتم و خیلی حالم گرفته بود ...


واسه همین اگه حال روحی خوبی ندارین بهتره نخونینش icon_e_wink.gif

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۱ ، ۰۱:۴۲
بی ستاره ...

از گابریل گارسیا مارکز پرسیدند :

اگه بخوای یه کتاب صد صفحه ای در مورد اُمـید بنویسی، چی می نویسی؟

گفت 99 صفحـــه رو خالی می ذارم . . .

صفحه ی آخر سطر آخـــر می نویسم :

اُمــــــید آخـرین چیزی است که می مــــیرد . . .

omid

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۱ ، ۱۶:۴۴
بی ستاره ...

چندی پیش هم این رمان رو تموم کردم ، اسمش هستش کاش

اما خیلی غمگینه...  :(

اگر حال روحی خوبی ندارین نخونین ;)

Download >>>>> Kash

kash

moqadame

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۱ ، ۰۴:۱۴
بی ستاره ...

سلام ؛ دیشبی ی رمان خیلی خیلی قشنگ رو تمومش کردم شاید اسمشو شنیده باشین شایدم خونده باشین
به نظر خودم که واقعا ارزشو خوندشو داره ;)


رمان همخونه داستان زندگی دختر جوانی است که بنا به خواست پدرخوانده خود به صورت شش ماهه موقتاً با پسر او ازدواج میکند تا مانند دو همخونه در کنار هم زندگی کنند و در مقابل ثروت پدر به صورت نصف نصف بینشان تقسیم شود. این دو زندگی خود را در کنار هم آغاز میکنند در حالیکه دختر جوان رفته رفته به پسر علاقه مند می شود...


اینم دانلودش »»»  Hamkhune

hamkhune


نـگاه کن که غـــم درون دیــده ام چگـــونه قطــره قطــره آب میــشود

چگــونه سایــه ی سیــاهِ سَـرکِشــم اسیــر دست آفــتاب میــشود

نـگاه کن تــمام هستـــی ام خـــراب میــشود

شــراره ای مـــرا بـه کــام مــی کشـد

بـه اوج مــی بــرد ؛ مــرا به دام مــی کشـد

نـگاه کن تــمام آسـمان مـن پــر از شـهاب میــشود ... !!!

فــروغ فــرخــزاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۰۸
بی ستاره ...


اسبه آبیه کوچولو وسط یه برکه دنیا اومد.

روزها گذشت و اسب آبی بزرگ شد تا اینکه بودنش جا رو واسه همه تنگ کرد.

اسب آبی احساس تنهایی بزرگی کرد.

اون کلی فکر کرد و تصمیم گرفت برکه رو ترک کنه.

کمی راه رفت و به کرم کوچکی رسید و از اون خواست تنهاییشو باهاش قسمت کنه

ولی کرم گفت تو اصلاً شبیه اسب نیستی تازه آبی هم نیستی داری گولم میزنی؟ پس دوست خوبی نمی شی و رفت.




اسب آبی به راهش ادامه داد تا به یه جغد رسید و سلام کرد ولی جغد گفت من خوابم تا شب صبر کن.

شب که شد به جغد گفت خوب...

ولی جغد گفت من گرسنه ام و باید به شکار برم اگه میخوای.....

و اسب آبی گفت نه نمی خوام و رفت.


اون باید دنبال یکی می گشت که پشت ندونسته هاش بتونه حقیقت یک اسب آبی رو ببینه و دنبال یکی که با خودخواهیش فرصت یه آشنایی رو از اون نگیره!


به راهش ادامه داد تا به مرغ هواسیل رسید و سلام کرد. هواسیل گفت تو مال این طرفا نیستی راهتو گم کردی؟

اسب آبی گفت نه دنبال یکی می گردم تنهایی مو باهاش قسمت کنم ولی پیداش نکردم و از کرم و جغد گفت.






مرغ گفت پیداش میکنی ...






تو دنیا همیشه دو تا چشم منتظره توست و یه قلب که جای تو برای همیشه توشه.

مطمئن باش همین الان یکی جای دیگه داره دنبال تو می گرده ...

اینکه هنوز پیداش نکردی و اینکه هنوز پیدات نکرده برای اینه که هنوز جستجو تموم نشده ...


و اگه گمون میکنی همه تلاشت رو کردی بزار اونم همه تلاششو بکنه

و اگه قرار بر پیدا کردن باشه اون خودش از جایی که فکرشو هم نمیکنی پیداش میشه ....


چون خدای همه موجودات از آسمونا تو و اون رو می بینه و به هم می رسونه





اسب آبی با این فکر که یکی یه جایی داره دنبالش می گرده به راه افتاد......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۰۳
بی ستاره ...


خدای آسمون ها و زمین روزی که خواست موجوداتش رو به دنیا بفرسته، سرگذشت هر کی و رو پیشونیش نوشت و براش گفت تو دنیا چی در انتظارشه.

اون وقت دنیا رو نشون شون داد و گفت اونجا دنیاست ...

حال هرکی دلش می خواد به دنیا بره دست هاشو ببره بالا

اون هایی که دست بلند کردن الان توی دنیان یا به دنیا اومدنو اونطور که تو سرنوشت شون اومده بود از دنیا رفتن

و باقی هنوز نوبت بدنیا اومدنشون نرسیده یا رسیده و تو راهن

اما این آخرش نیست.......

لابد تو سرنوشت تو چیزی بوده که تو بخاطرش داوطلب دنیا اومدی

امیــد داشـتـه بــاش و صبــــر کــن...

از کتاب :

یکی پیدا میشه تنهایی مو باهاش قسمت کنم

اثر نازیلا ناساری

aseman-abi

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۱ ، ۱۸:۵۵
بی ستاره ...