دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است


همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى؟!



به کسى جمال خود را ننموده‏یى و بینم

همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى!


غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم

تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویى!



به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویم

شده‏ام ز ناله، نالى، شده‏ام ز مویه، مویى


همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگى

من از آن خوشم که چنگى بزنم به تار مویى!



چه شود که راه یابد سوى آب، تشنه کامى؟

چه شود که کام جوید ز لب تو، کامجویى؟


شود این که از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت!

من خشک لب هم آخر ز تو تَر کنم گلویى؟!



بشکست اگر دل من، به فداى چشم مستت!

سر خُمّ مى سلامت، شکند اگر سبویى


همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا

تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جویى!



نه به باغ ره دهندم، که گلى به کام بویم

نه دماغ این که از گل شنوم به کام، بویى


ز چه شیخ پاکدامن، سوى مسجدم بخواند؟!

رخ شیخ و سجده‏گاهى، سر ما و خاک کویى



بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمى

بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویى!


نظرى به سوىِ (رضوانىِ) دردمند مسکین

که به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویى‏



"فصیح الزمان شیرازى" (رضوانى)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۰ ، ۱۶:۴۲
بی ستاره ...

سلامی چو بوی خوش آشنایی ...

ی مدتی نیومدم اینجا ... یعنی حالشو نداشتم ...

ی مدتی سکوت و سکوت و ... شایدم فریاد و ... نمیدونم هر چی بود ... بهتره دیگه یادش هم نکنم

اخه گفتنش دردی دوا نمیکنه و فقط عذاب میده  :|:|:|

همیشه برای من اخر هفته ها یجور دیگه ای بوده ، انگاری چند روز اخر هفته خودش ی هفته اس پر از اتفاقای خوب و بد


هوا بس ناجوانمرادنه سرد است ...

این روزها تنهایی بزرگترین خطاست ...

اما من دوست دارم تنها باشم تنهای تنهای تنها ...


کاش میشد توی زندگی بعضی اتفاقا رو جبران کرد

یا جلوی رخ دادن بعضی هاشو گرفت

یا بعضی هاشو بازم تکرار کرد


کاش میشد بعضی راه ها رو برگردی و از دوباره بری ...

کاش تو دو راهی های زندگی راه بهتر و درست تر رو انتخاب کنیم تا اشتباه نکنیم که شرمنده بشیم و بخواد چیزی رو جبران کنیم

چون بعضی چیزا رو هیچ وقت نمیشه جبرانش کرد


چون رشته گسست می توان بست .... اما گره ای درمیان هست ....

به امید هوای تازه تر ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۰ ، ۱۵:۲۶
بی ستاره ...

هر کجا هستم ، باشم آسمان مال من است

پنجره، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است

چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت؟

من نمی دانم که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ،

کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

واژه ها را باید شست واژه باید خود باد،

واژه باید خود باران باشد

چترها را باید بست

زیر باران باید رفت فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد با همه مردم شهر ،

زیر باران باید رفت دوست را،

زیر باران باید دید عشق را،

زیر باران باید جست زیر باران باید بازی کرد زیر باید باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت

زندگی تر شدن پی در پی

زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است

رخت ها را بکنیم

آب در یک قدمی است


سهراب سپهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۰ ، ۰۰:۲۱
بی ستاره ...