دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

این شعرو خیلی دوست دارم ، هر وقت دلم میگیره و بعضی چیزا یادم میره میخونمش تا برام یادآوری بشه ....


نه بسته ام به کس دل

نه بسته کس به من دل

چو تخته پاره بر موج

رها رها رها من ....


ز من هر آن که او شد

چو دل به سینه نزدیک

به من هر آن که نزدیک

از او جدا جدا من ...


نه چشم دل به سویی

نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی

به یاد آشنا من ...


ستاره ها نهفتند

در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست

هوای گریه با من ...

setaree

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۰ ، ۱۶:۴۳
بی ستاره ...

mardum

خوش به حاله بعضی مردم که شدن تو زندگی گم

التماس سرخ سیبا پیششون چه قدر حقیره

نه به فکر عطر یاسن، نه به فکر التماسن

خنده داره واسشون که، دله ما یه جایی گیره

کاش که بود یه قطره بارون، واسه ی این نامه هامون

به دل همیشه دریات از کسی که تو کویره .......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۰ ، ۰۱:۰۱
بی ستاره ...

yejuri

باز که چشماتو نبستی، ببینم باز که نشستی

می دونم یه جوری هستی که دلت از همه سیره

اما بهتره بدونی طبق اصل مهربونی

دل واسه عاشق نبودن راه نداره، نا گزیره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۵۸
بی ستاره ...

asemun

آسمون آرزومون پره از ابرای تیره

لالایی واست بخونم تا شاید خوابت بگیره

اگه از خواب نپریدی، توی خواب خدا رو دیدی

یه جوری بپرس ازش که دلامون چرا اسیره؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۵۴
بی ستاره ...

moqaser

یکی می گفت :

میخای همیشه آروم باشی اینو هیچوقت یادت نره که همیشه تو مقصری!

راست می گفت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۴۷
بی ستاره ...

dust 2

خداوندا !

تو میدانی که انسان بودن و ماندن چه دشوار است؛

چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۴۶
بی ستاره ...

kavir

مگه میشه آسمون تو قفس بشه اسیر

مگه میشه سروها دل بدن به هر کویر

***
مگه میشه پنجره خالی از نگاه بشه

موندن و کهنه شدن رسم عاشق ها بشه

***
مگه میشه چشمه بود ، اما تا دریا نرفت

مثل یک ستاره بود ، اما تا فردا نرفت

***
من مسافر شبم ، کوله بارم از سوال

واسه دل تنگی من ، کو یه خلوت زلال

***
کو مجال پرزدن ، تو غبار جاده ها

توی پاییز سکوت ، یه صدای آشنا

***
خاطرات خسته رو ، دفترهای بسته رو

بگیر از من و نگیر ، این دل شکسته رو ...


مرحوم قیصر امین پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۰۴
بی ستاره ...


دستش به پنجره نمی‌رسید. مادرش رفته بود داداش حسینش را از مدرسه برگرداند. به او گفته بود به گاز و بخاری و برق دست نزند. دست نزده بود. او به مادرش قول داده بود و سر قولش بود. اما او هم کوچک بود. سختش بود که تک‌ و تنها در یک خانه‌ ی کوچک، مثل قفس بماند. تلوزیون هم مثل همیشه یا مصاحبه پخش می‌کرد یا گفتگوی خبری.

“اَه” این را گفت که صدای بوق یک ماشین او را به طرف پنجره کشاند. پنجره‌ی بزرگ و آهنی که رنگش سفید بود و حسابی تمیز.  مادرش آن را حسابی برق انداخته بود. شب مهمان داشتند. چند قدمی که به پنجره نزدیک شد باز یک صدای بوق دیگر. برق از چشمانش پرید. بُدُو به سمت پنجره رفت. دستش به پنجره نمی‌رسید. پرید، باز هم پرید. خسته شد.یک بچه به این زودی‌ها خسته نمی‌شود. هیجان دارد این بچه، خسته نمی‌شود که.

انگار این خستگی از ناامیدی است و هیچ زهری بدتر از ناامیدی نیست. انگار که آبی روی آتش باشد سرد شد و آمد روی کاناپه، رو به پنجره و کنار کتابخانه‌ ی کوچک خانه‌ یشان نشست. از این فاصله فقط از پنجره آسمان دودی و نه‌آبی بل خاکستری دیده می‌شد. صدای جیغ زوق زدگی‌اش با صدای بادبادکی به هوا رفت. باز بدو رفت طرف پنجره. سعی کرد…سعی کرد.

panjare

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۰ ، ۲۳:۴۵
بی ستاره ...