دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است



یک ذره بودی ،

هیچ بودی ...

نه ماه گذشت ، نه روز گذشت ، نه ساعت گذشت ...

افتادی تو گهواره ،

چشمات نمی دید ،

گوشات نمی شنید ، پاهات نمی رفت ،

دستات نمی گرفت ،

مغزت کار نمی کرد ،

هیچ چی نمی فهمیدی ،

هیچ کس را نمی شناختی ،

تو گهواره افتاده بودی ...



zaman


حالا صد سال گذشته ،

چشمات نمی بینه ،

گوشات نمی شنوه ،

پاهات نمی ره ،


دستات نمی گیره ،

مغزت دیگه کار نمی کنه .

هیچ چی رو باز نمی فهمی ،

هیچ کس را باز نمی شناسی ،



تو بسترت افتاده ای ...



بعد می میری ،

میگذارنت تو دل زمین ،

باز خاک می شی ،

از تو هیچ چی نمی مونه ،



" تــــو " می مونی ،



آدمیزاد دور میزنه ،

مثل زمین ، مثل زمان ، مثل بهار ، مثل همه چیز :

آّب ، گُل ، درخت ، زمین ، ستاره ، خورشید ، منظومه ها ، کهکشانها ، همه جهان !

هیچ بودی ، خاک بودی ، دور زدی ، هیچ شدی ، خاک شدی .



از تو چیزی که می مونه :


کاری که کردی می مونه ،

هر کاری کردی می مونه ،

... کاری اگر کردی ، می مونی ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۱ ، ۰۲:۴۱
بی ستاره ...

آه..

منم قاتل این شـاپـــرک خسته

خوابیده در این پیله ی تنگ

خســـته از جنگ و جدال

با خــفـاش های بیدار در شب تار

شاپرک تنـــها بود و بی خـبر از آن وقت که من

پیله اش را روی سقـف سـیاه زمـانه رهــــا کردم

گویی بعد من بهمنی از فراسوی زمـان او را با خود بـرد

و او هنوز خوابـــیده در پیله

بـی خــبر از سرنوشــت

می اندیشید به پــــرواز بعد از تولـــد دوبــاره ی خویــش..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۱ ، ۰۲:۴۵
بی ستاره ...

و امـــــروز

به آرزویم رسـیـدم

در کلاس تنــها هستم

با تخته ســـیاه و چند گـچ

با شوق میگیرم گچی در دست

می دوم به سوی تخــته سیــاه

عــــیــن را می نویسم

و در پی اش شــــــیــن را

و به قــاف که رسیدم

زنگ خورد

در اینجا بود که فهمیدم

عشقـــــ

همـه جا

حتی بر تخته سیاه کلاس هم

نــاتمام می ماند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۱ ، ۰۲:۲۸
بی ستاره ...




" هزار بار آمدم خطت بزنم از قلبم

خود خودت را

یادت را

اسمت را

اما

فقط قلبم پر شد از

خط خطی های عاشقانه..! "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۱ ، ۰۲:۲۵
بی ستاره ...

چندی پیش هم این رمان رو تموم کردم ، اسمش هستش کاش

اما خیلی غمگینه...  :(

اگر حال روحی خوبی ندارین نخونین ;)

Download >>>>> Kash

kash

moqadame

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۱ ، ۰۴:۱۴
بی ستاره ...