دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سکوت» ثبت شده است

sunset

دیگـــَر ایـטּ پنجـــِـره بـُگشـــاے ڪِـہ مـَטּ

بـہ ستــُوه آمـَده‌ اَم زیـטּ شبــ ِ تـَنگ

دیـــرگاهے ستـــ ڪِـہ دَر خانـہ ے مـَטּ خــوانده خــُـروس

ویـטּ شبـــ ِ تلــــخ ِ عبــُـوس

مے فــِشارد بـہ دلـــــ َم پاے درَنگ...

دیـــرگاهے ستـــ ڪِـہ مـَטּ در دلـــ ِ ایـטּ شام ِ سیــاه ،

پـُشتـــ ِ ایـטּ پنجـــِـره ، بیـــــدار و خـَموش ،

مانــده‌ اَم چشـم‌ بـــِـراه...

همـہ چشم و همـہ گوش:

مستـــ ِ آלּ بانگ دلاویــــز ڪِـہ مے آید نـَـرم

محـــو ِ آלּ اَختـــَـر شبـــتاب ڪِـہ مے سـُوزد گــَـرم

ماتـــ ِ ایـטּ پــَـرده‌ ے شَبگیـــــر ڪِـہ مے بازد رَنگ...

ھ. ا. سایہ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۲ ، ۰۵:۴۲
بی ستاره ...

tanhaei-shab-man

گــــ ـــاه

آدمـے تنــــهاتــَر اَز آלּ اَستـــ ڪِہ سـُڪوتــَـش مـے گـــویـد...

دیشَبــــ

تنــــهایے اَم

تـا نـُوڪ ِ مــِدادَتــــ آمـَده بـــود....

اگـــر مے نـــِوشتے اَم!

اگـــر مے نـــِوشتے اَم!

گــــ ـــاه

تنــــهایے تنــــهاتــَر اَز آלּ اَستـــ ڪِہ دیــده شـَود...

محمد علے بهمنے

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۲ ، ۰۲:۳۵
بی ستاره ...
baranii
صدای شُرشُر تنهایی، از بام دلم می آید، وقتی تــــو را فراموش می کنم!
و ناودان های بی قرار چشمانم لبریز می شود از نبودن تـــــو...

هر روز در تکرار دقایق حیرت آدمیان...
و در کوچه های تنگِ تنهایی هایشان،
 شاهد فرو ریختن برگهای زردی هستم به بلندای پاییزان دلها غمگین...

و در زمزمه های تلخِ روزرگارشان می شنوم
که در حسرت با تــو بودن می شکنند و خورد می شوند...
و شگفت نیست که بدانی، رنج من از آن است که گاهی،
در غبار خاطره ها و "یاد هیچکس ها" حضورت را گُـــــم میکنم...

ruzebaran

اما بگذر این بار، من قصه ی دلــــــــــ آدم را برای تـــــــو بگویم...
تمام عمر، آسمان دلش بی تــــــــو ابریست...
اینجا بارانـــ گرفته است...
سکوت جاریست و شُرشُر تنهایی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۳:۴۵
بی ستاره ...

cheshmha


چشمـ ـها موجودات صامتـی هستند که فــریـاد را می بینند!

و زبـان موجود شلوغـی است که سکـــوت را تعریف می کند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۱ ، ۰۱:۵۸
بی ستاره ...

yutxR

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۱ ، ۰۲:۳۹
بی ستاره ...

پنــهان کــردن اشک پشت لبخـنــد خیلــی سختـه  !!!

اینکـه بغـض داشته بـاشــی

و ایـن که خــودت را در هجــوم تنــهایــی سـرپـا نگه داری

و دائــم به خـودت بگـی قــوی بـاش

 ولـی مـی دونــی که قــوی نیـستــی

و دلـت اونـقـــدر گــرفتــه و تـو سیـنه سنگینــی مـی کنـه

که احـساس خفـگـــی بهت دست میــده

 اونـجــاست که میخــواهـی با تمام وجــودت

 فــــریـاد بـزنـی فــــــریــاد...!!!

 امـا بغــض راه فــــریـاد تـو بسته

و تــو همچنـان سکــوت مـی کنــی ،

  سکـوتــــ

 و سکــــوتـــــ

  و سکــــوتـــــــ....

55566266

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۱ ، ۱۵:۲۶
بی ستاره ...

ســـرانـجــام
کـــدام یـک از ما

در ایـن جنــگ ســــرد
شکـست خـــواهد خــورد؟
ایــن سکـــــوت لعنتـــی
یـا مــن؟

mv5rhk

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۱ ، ۰۳:۲۹
بی ستاره ...

gole riz

سکـــوت زیبــاست!

وقتـــی تــمام حـــرفــها

از تــوصیـف مهــــربانـــی های

 تـــو عــاجـــزنـد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۱ ، ۰۲:۲۷
بی ستاره ...

شبــ بود ، شبی که تصــویـری سیاه تر از گـذشتـ ه هـا داشت...

شبی که مهتـابـش در پشت ابــرـهای سیـاه به خـواب رفته بود

شبی که گهگاهی ستــارهـ ـهای نـادری در آسـمان سیاه و ابـری می درخشیـدنـد

ستـارهـ ـهایــی که نــوری نداشتنـد...

شب سـوت و کــور شده بود ، بدون مهتـابــ ، بدون ستــاره!


ابــرـها به آرامی از کنـار ماه می گذشتند...

وقتـی ابــرـهای سیاه بر روی ماه می نشستند

احـساس تنـهایــی و سیـاهــی در من بیشتـر می شد...

شب نمی گذشت ، بـی پـایـان بود...

کاش هر چه زودتر این شب بی پایان ، پـایـان داشت...

shabe tanhaeiiii


سکوتی ســرد در تنـهایـی و درد در قلب آسـمان دلــم احساس می شد...

سیـاهی شب...

تنهایی مرد همیشه تنــها !

ستـارهـ ـها درد مرا نمی فهمند ، مهتـابــ خامـوش مانده است،

چون ابــرـهای سیاه روی آن را پوشانده اند...


تنها امیــدم به مهتـابـــ بود اما...

حالا به چه کسی بگویم درد دلــم را در این شب غــریبــ ه!...

ستـارهـ ـها هر کدام در آســمان برای یک دل هستند

و برای هــزار چشم چشمکــ می زنند ...


من دلــم می خواهد درد دلــم را برای کسی بگویم که یکـــ دل و یکــرنـگـــ باشد اما!..

پس همان بهـتــر که درد دلــم درونــم بماند و تبدیل به بـغــض شود

و در آخر سر بغضم تبدیل به همان گــریــ ه شبـانـ ه شود...

همان بهتــر....

---------------------------------------------------

خیلـــی خیلـــــی دلــم برای نوشتن توی دلــــنوشتـه هام تــنـگ شده ؛ منـتـــظر ی فرصت مناسب م تا بیام و بازم بنویسم

اینجا رو خیلــــی خیلـــــــی دوســـتــــــ دارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۰۷
بی ستاره ...

کـاش ...









کـاش مـــی دانستــی، مــن سکــوتـــم حـــرف اسـتـــ،

حـــرفـــ ـهایــم حـــرفـــ اســتـــ،

خــنـده ـهایــم، خــنـده ـهایــم حــرفــ اســتـــ ...

کــاش مـــی دانستــی،

مـــی تــوانــم همــ ه را پــیـش تـــو تــفسیـــر کنـــم ...

کـاش مـــی دانستــی، کــاش مــی فـهمیــدی،

کــاش و صــد کــاش نمــی تــرسیــدی کــ ه مبــادا دل مــن پــیـش دلــتــ گیــر کنــد ...

فریـــــدون مشیــــری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۴۵
بی ستاره ...