دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۱۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

parande tanha

تـمـام مـعـلومـ ـهـا و مجـهـولـ ـهـایـم را

بـ ه زحمـتــ کـنـار هـم مـی چـیـنم

فـرمـول وار ؛

مـرتـبـــ و بـی نـقـص ...

و تــو

بـا یـکــ اشـاره

هـمـ ه چـیـز را

در هـم مـی ریــزی ...

در شــرح حـال گل

بنـویسیــد خـار را

بــر هـم زنیــد : خــوب و بــد روزگـار را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۲۹
بی ستاره ...

شبــ بود ، شبی که تصــویـری سیاه تر از گـذشتـ ه هـا داشت...

شبی که مهتـابـش در پشت ابــرـهای سیـاه به خـواب رفته بود

شبی که گهگاهی ستــارهـ ـهای نـادری در آسـمان سیاه و ابـری می درخشیـدنـد

ستـارهـ ـهایــی که نــوری نداشتنـد...

شب سـوت و کــور شده بود ، بدون مهتـابــ ، بدون ستــاره!


ابــرـها به آرامی از کنـار ماه می گذشتند...

وقتـی ابــرـهای سیاه بر روی ماه می نشستند

احـساس تنـهایــی و سیـاهــی در من بیشتـر می شد...

شب نمی گذشت ، بـی پـایـان بود...

کاش هر چه زودتر این شب بی پایان ، پـایـان داشت...

shabe tanhaeiiii


سکوتی ســرد در تنـهایـی و درد در قلب آسـمان دلــم احساس می شد...

سیـاهی شب...

تنهایی مرد همیشه تنــها !

ستـارهـ ـها درد مرا نمی فهمند ، مهتـابــ خامـوش مانده است،

چون ابــرـهای سیاه روی آن را پوشانده اند...


تنها امیــدم به مهتـابـــ بود اما...

حالا به چه کسی بگویم درد دلــم را در این شب غــریبــ ه!...

ستـارهـ ـها هر کدام در آســمان برای یک دل هستند

و برای هــزار چشم چشمکــ می زنند ...


من دلــم می خواهد درد دلــم را برای کسی بگویم که یکـــ دل و یکــرنـگـــ باشد اما!..

پس همان بهـتــر که درد دلــم درونــم بماند و تبدیل به بـغــض شود

و در آخر سر بغضم تبدیل به همان گــریــ ه شبـانـ ه شود...

همان بهتــر....

---------------------------------------------------

خیلـــی خیلـــــی دلــم برای نوشتن توی دلــــنوشتـه هام تــنـگ شده ؛ منـتـــظر ی فرصت مناسب م تا بیام و بازم بنویسم

اینجا رو خیلــــی خیلـــــــی دوســـتــــــ دارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۰۷
بی ستاره ...



باشد ، شروع کنیم

تقسیم می کنیم ،

هر چه که باشد در این زمین

فریاد سهم تو باشد ، سکوت من

دنیا از آن تو ، این درد زآن من

خورشید سهم تو ، شب هم نصیب من

آن کاخ سهم تو ، این کوخ مال من

سیلی از آن تو ، صورت از آن من

باور تو می کنی ، که به خلقت برادریم ؟

باور کنم که برادر ، برابریم ؟

هر " خشم " کار تو ، این "چشم " حرف من

شد زندگی برای تو ، مردن از آن من

آن باغ جای تو ، این داغ سهم من

بخشش صواب تو ، خواهش گناه من


sakhat-ast

دیگر چه مانده برادر ؟

آن " تخت " زآن تو ، این " بخت " مال من

فصل بهار سهم تو ، این هم خزان من

"داد سخن " از آن تو ، " احسنت " کار من

سیری که سهم تو ، حسرت برای من

هر زور و زر به کام تو ، این فقر مال من

هر قصر را سند به نام تو ، این دخمه جای من

...

آنان از آن تو ، اینان از آن من

باشد برای تو ، ماند برای من

تقسیم شد هر آنچه خدا هدیه کرده بود

گیرم کسی به روی تو این را نیاورد

آه ای برادرم

از ما تو بهتران

با این برابری

سخت است باورش ،

که برادر ، برابریم !!


" کیوان شاهبداغی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۴۹
بی ستاره ...