سکوت...
ســـــــــــاکــتـــــــ کـ ه مـــی مانــی...
مـــی گــذارنــد بــ ه حـــساب جـــواب نـــداشـتـنـتـــــ!
عـــــــــــــــــــمراً ... بــفهـمـنـــد داری جـــان میـــکنــی تــا...
حرمـــتـــــــــ هـا را نـگـــ ه داری...
سکوت...
ســـــــــــاکــتـــــــ کـ ه مـــی مانــی...
مـــی گــذارنــد بــ ه حـــساب جـــواب نـــداشـتـنـتـــــ!
عـــــــــــــــــــمراً ... بــفهـمـنـــد داری جـــان میـــکنــی تــا...
حرمـــتـــــــــ هـا را نـگـــ ه داری...
ردپــای دلتـــنـگـــی....
پــنـهان کـــردن اشـک پــشت لبـــخنـد خیـلـــی سختـ ه !!!
ایــنـکـ ه بــغض داشتــ ه بــاشـــی
و این کــ ه خـــودت را در هجــــوم تــنـهایـــــی ســرپــا نـگــ ه داری
و دائـــم بــ ه خـــودت بـگـــی قـــوی بــاش
ولـــی مــــی دونـــی کــ ه قـــوی نیــستـــی
و دلــت اونـــقـدر گـــرفتــ ه و تـــو سیـنـ ه سنـــگینـــی مـــی کنــ ه
کــ ه احـــساس خـفگـــی بـــهت دست میـــده
اونـــجـاست کــ ه میـــخـواهـــی بــا تـــمام وجـــودت
فــریــاد بـــزنــــی فــریـــاد...!!!
امـا بــغـض راه فـــریـــاد تـــو بـستــ ه
و تـــو هــمچنـــان ســـکوتـــــ مـــی کنـــی ، ســـکوتـــــ !!!
دلـــم تـنــگ است دلـــم تــنــگ است
دلـــم اندازه حجم قفس تــنــگ است
ســکوت از کــوچـ ه لبــــریـــز است
صـــدایــم خیـــس و بـــارانــی است
نمـــی دانــم چــــرا در قــلب مــن
پـــائـیـز طــولانــــی است !!
.... دلــــم فـریـــاد میـــخـواهــد ....
ایـن روزهـــا دلـــم اصـــرار دارد
فــریـــاد بـزنـــد
امــا . . .
مـن جلـــوی دهـانـــش را مـــی گیـــرم
وقـتـــی مــی دانـــم کســـی تـمایـلی بـ ه شنـیــدن صدایــش نـــدارد !!!
ایـن روزهــا من . . .
خــدای سکـوت شــده ام
خـفقـــان گــرفتـــ ه ام تـــا آرامــش اهـالـــی دنـیـــا
خــط خطـــی نـشـود . . .!
وقتـــی کـ ه تـــو ....
وقــتــی کـ ه تــو بـــارانــی مــیشــوی در آسمــان چشمــانـت غــرق مـــیشــوم
و فــرامـوش مـــیکنــم کـ ه هــوا پـــایـیـــزی است.....
بــرخیـــز تــا پـنـــجـره ها را بـ ه روی خــزان بــبنــدیــم، بـیـــم دارم خــزان خـاطراتـــمان را غــارت کنــد ...
بــاغچــه از حجـــم علف هــای هـــرز ســکوت انـبــاشتـ ه شده ....
از خــلوت کــوچـ ه دلـــم مـــیگیــــرد و هنـــوز در انـتــــظار بـــارانــی شدن چشـمـــانت هستــم ....
هــر چنــــد کـ ه مـــیدانـــم بـــارانـــی شدن، دل آسمــانــــی مــــیخـواهـــد ....
چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها
چقدر عاطفه تنهاست بین آدم ها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد
و او هنوز شکوفاست بین آدم ها
کسی به خاطرپروانه ها نمی میرد
تب غرور چه بالاست بین آدم ها
و ازصدای شکستن کسی نمی شکند
چقدر سردی وغوغاست بین آدم ها
میان کوچه دل ها فقط زمستانست
هجوم ممتد سرد ماست بین آدم ها
ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست
چقدر قحطی رویاست بین آدم ها
کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند
غروب زمزمه پیداست بین آدم ها
و حال آینه را هیچ کس نمی پرسد
همیشه غرق مدا راست بین آدم ها
غریب گشتن احساس درد سنگینی ست
و زندگی چه غم افزارست بین آدم ها
مگر که کلبه دل ها چقدر جا دارد؟
چقدر راز و معماست بین آدم ها
سلام آبی دریا بدون پاسخ ماند
سکوت ، گرم تماشاست بین آدم ها
چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن دل
و اهل عشق چه رسواست بین آدم ها
چه می شود همه از جنس آسمان باشیم؟
طلوع عشق چه زیباست بین آدم ها
میان این این همه گل های ساکن اینجا
چقدر پونه شکیباست بین آدم ها
تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چقدر خشکی و صحراست بین آدم ها
و کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم
نیاز و مهر و تمناست بین آدم ها
بهار کردن دل ها چه کار دشواریست
و عمر شوق،چه کوتاست بین آدم ها
میان تک تک لبخندها غمی سرخ ست
و غم به وسعت یلداست بین آدم ها
به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدم ها......
خدایا...
نمی دانم که با این ناسپاسی، چگونه تمنایم را از تو طلب نمایم.
از تو که خورشیدی را در زمستانی ترین روزهای زندگیم تاباندی،
به خود بالیدم که چنین عزیز درگاهت بوده ام!
اینک خورشیدم در افق آرزوها در حال غروب است؛
و مانده ام دلتنگ در حسرت آرزوهای مانده بر دل
و هراس از سکوت و تنهایی ِ شب...
سلامی چو بوی خوش آشنایی ...
ی مدتی نیومدم اینجا ... یعنی حالشو نداشتم ...
ی مدتی سکوت و سکوت و ... شایدم فریاد و ... نمیدونم هر چی بود ... بهتره دیگه یادش هم نکنم
اخه گفتنش دردی دوا نمیکنه و فقط عذاب میده :|:|:|
همیشه برای من اخر هفته ها یجور دیگه ای بوده ، انگاری چند روز اخر هفته خودش ی هفته اس پر از اتفاقای خوب و بد
هوا بس ناجوانمرادنه سرد است ...
این روزها تنهایی بزرگترین خطاست ...
اما من دوست دارم تنها باشم تنهای تنهای تنها ...
کاش میشد توی زندگی بعضی اتفاقا رو جبران کرد
یا جلوی رخ دادن بعضی هاشو گرفت
یا بعضی هاشو بازم تکرار کرد
کاش میشد بعضی راه ها رو برگردی و از دوباره بری ...
کاش تو دو راهی های زندگی راه بهتر و درست تر رو انتخاب کنیم تا اشتباه نکنیم که شرمنده بشیم و بخواد چیزی رو جبران کنیم
چون بعضی چیزا رو هیچ وقت نمیشه جبرانش کرد
چون رشته گسست می توان بست .... اما گره ای درمیان هست ....
به امید هوای تازه تر ...