دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۷۳ مطلب با موضوع «شعر نویس» ثبت شده است

shiraz


من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم

دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو

که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

ای نسیم سحری بندگی من برسان

گو فراموش مکن وقت دعای سحرم

خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار

و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم

حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل

دیده دریا کنم از اشک و درو غوطه خورم

پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو

تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم

حافظ علیه الرحمه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۰ ، ۱۵:۲۶
بی ستاره ...


چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها

چقدر عاطفه تنهاست بین آدم ها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدم ها

کسی به خاطرپروانه ها نمی میرد

تب غرور چه بالاست بین آدم ها

و ازصدای شکستن کسی نمی شکند

چقدر سردی وغوغاست بین آدم ها

میان کوچه دل ها فقط زمستانست

هجوم ممتد سرد ماست بین آدم ها

ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست

چقدر قحطی رویاست بین آدم ها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدم ها

و حال آینه را هیچ کس نمی پرسد

همیشه غرق مدا راست بین آدم ها

غریب گشتن احساس درد سنگینی ست

و زندگی چه غم افزارست بین آدم ها

مگر که کلبه دل ها چقدر جا دارد؟

چقدر راز و معماست بین آدم ها

سلام آبی دریا بدون پاسخ ماند

سکوت ، گرم تماشاست بین آدم ها

چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن دل

و اهل عشق چه رسواست بین آدم ها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم؟

طلوع عشق چه زیباست بین آدم ها

میان این این همه گل های ساکن اینجا

چقدر پونه شکیباست بین آدم ها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چقدر خشکی و صحراست بین آدم ها

و کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم

نیاز و مهر و تمناست بین آدم ها

بهار کردن دل ها چه کار دشواریست

و عمر شوق،چه کوتاست بین آدم ها

میان تک تک لبخندها غمی سرخ ست

و غم به وسعت یلداست بین آدم ها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدم ها......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۰ ، ۰۲:۵۸
بی ستاره ...

qalb

از تمام رمز و راز های عشق

جز همین سه حرف

جز همین سه حرف ساده ی میان تهی

چیز دیگری سرم نمی شود

من سرم نمی شود

ولی..

راستی

دلم کـه می شود

"قیصر امین پور"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۰ ، ۱۱:۰۵
بی ستاره ...


بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز م مسئله دوری و عشق

و سکوت تو جواب همه مسئله هاست

"فاضل نظـری"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۰ ، ۱۰:۵۴
بی ستاره ...


لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت اری

که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری

دلت می اید ایا از زبانی این همه شیرین

تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان داری

نمیرنجم اگر باور نداری عشق نابم را

که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری

چه میپرسی ضمیر شعر هایم کیست ان من

مبادا لحظه ای حتی مرا اینگونه پنداری

ترا چون ارزو هایم همیشه دوست خواهم داشت

به شرطی که مرا در ارزوی خویش نگذاری

چه زیبا میشود دنیا برای من اگر روزی

نو از انی که هستی ای معما پرده برداری

چه فرقی میکند فریاد یا پزواک جان من

چه من خود را بیازارم چه نو خود را بیازاری

صدایی از صدای عشق خوش تر نیست حافظ گفت

اگرچه بر صدایش زخم ها زد تیغ تاتاری

محمد علی بهمنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۰ ، ۱۰:۳۱
بی ستاره ...

ما گنهکاریم، اری، جرم ما هم عاشقی است

اری اما انکه ادم هست و

عاشق نیست، کیست؟


زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است

دم به دم جان کندن

ای دل کار دشواری است، نیست؟


زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است

بر لب بی خنده باید

جای خندیدن گریست


paeezi


زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است

انکه عاشق نیست، هم

اینجا هم اینجا دوزخی است


عشق عین اب ماهی یا هوای ادم است

می توان ای دوست بی اب و هوا

یک عمر زیست؟


تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب

بر در و دیوار می پیچد طنین

چیست؟ چیست؟

قیصر امین پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۰ ، ۱۰:۲۹
بی ستاره ...

جان در رهت اگر نفشانم، عجب مدار

شرم آیدم، از اینکه متاعی محقر است ...

خسروی قاجار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۰ ، ۰۱:۰۵
بی ستاره ...

من از تو راه برگشتی ندارم.. تو از من نبض دنیامو گرفتی

تمام جاده ها رو دوره کردم.. تو قبلا رد پاهامو گرفتی


من از تو راه برگشتی ندارم.. به سمت تو سرازیرم همیشه

تو می‌دونی اگه از من جدا شی.. منم که سمت تو میرم همیشه


مسیر جاده بازه روبم اما.. برای دل بریدن از تو دیره

کسی که رفتنو باور نداره.. اگه مرد سفر باشه نمیره


من از تو راه برگشتی ندارم.. به سمت تو سرازیرم همیشه

تو می‌دونی اگه از من جداشی.. منم که سمت تو میرم همیشه


خودم گفتم یه راه رفتنی هست.. خودم گفتم ولی باور نکردم

دارم می‌رم که تو فکرم بمونی.. دارم میرم دعا کن برنگردم


ترانه‌سرا: روزبه بمانی

manazto

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۰ ، ۱۵:۳۰
بی ستاره ...



ای مهربـان تـر از برگ در بوسه های باران ....

بیـــــداری ستــــــاره در چـــــشـــــــم جویباران

آیینه نگـــاهت پـــیوند صــبــــح و ســـــــاحل ....

لبخـند گــاهگــاهت صــــبــــح سـتـــــاره باران

بــآزا که در هــوایت خــــامـــــوشی جنـــــونم ....

فریـــــادهــا برانگیــخت از سنــگ کوهساران

ای جویـبار جــاری ، زین سایه برگ مگریز ....

کاین گونه فرصت از کف ، دادند بی شماران

گفتی : ((به روزگاری مهری نشسته)) گفتم ....

بیـرون نمیتوان کرد (( حتی )) به روزگاران

بیگانگی ز حـد رفــت ای‌ آشـنـــا مپــرهیز ....

زیــن عــاشق پشیمــان ، سرخیـل شرمساران

بیش از مـن و تـو بسیار،بسیار نقش بستند ....

دیــــوار زندگـــــی را ، زیـــن گـونه یــادگاران

وین نغمـه محـبت ، بعــد از مـن و تـو مـاند ....

تا در زمــــانه بـــــاقــی است آواز باد و باران

شفیعی کدکنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۰ ، ۱۴:۱۱
بی ستاره ...


همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى؟!



به کسى جمال خود را ننموده‏یى و بینم

همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى!


غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم

تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویى!



به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویم

شده‏ام ز ناله، نالى، شده‏ام ز مویه، مویى


همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگى

من از آن خوشم که چنگى بزنم به تار مویى!



چه شود که راه یابد سوى آب، تشنه کامى؟

چه شود که کام جوید ز لب تو، کامجویى؟


شود این که از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت!

من خشک لب هم آخر ز تو تَر کنم گلویى؟!



بشکست اگر دل من، به فداى چشم مستت!

سر خُمّ مى سلامت، شکند اگر سبویى


همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا

تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جویى!



نه به باغ ره دهندم، که گلى به کام بویم

نه دماغ این که از گل شنوم به کام، بویى


ز چه شیخ پاکدامن، سوى مسجدم بخواند؟!

رخ شیخ و سجده‏گاهى، سر ما و خاک کویى



بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمى

بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویى!


نظرى به سوىِ (رضوانىِ) دردمند مسکین

که به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویى‏



"فصیح الزمان شیرازى" (رضوانى)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۰ ، ۱۶:۴۲
بی ستاره ...