نترس...
اینجـــا تاریک نیست... اینجـــا جاییست رویایی مخصوص تو...
اینجا...
پشیمان نمیشوی... بدون ترس در آن قدم بُگذار...
فقط کمی ترک دارد...
اینجـــا قلب من است !
نترس...
اینجـــا تاریک نیست... اینجـــا جاییست رویایی مخصوص تو...
اینجا...
پشیمان نمیشوی... بدون ترس در آن قدم بُگذار...
فقط کمی ترک دارد...
اینجـــا قلب من است !
من بـ ه انـــدازه چشـمـان تــو غمــگین مــانـدم و بـ ه انــدازه هـر بــرق نـــگاهت بـ ه نـگاهــی نــگران ....
تـــو بـ ه انـــدازه تــنـهایـــی مـن شــاد بـــمـان ....
دلـــم گاهـــی مـی گیـــرد
گاهـــی مــی ســوزد
گاهـــی تـنــگ مـــی شــود
و حتـــی گاهـــی ...
گاهـــی نـ ه خیـلـی وقـــت هــا
مــی شکنــد ....
امــا هنــــوز مــــی تـپــد
بـــرای یک لحـــظه دیــدن تــــو
ای زیـبـاتـــریـن
شــادی را بـه کسانـی هــدیـه مــی کنـــم که آنـــرا از مـن گرفتـنـد
عشــقـم را بیــن کسانــی تقـسیــم مـی کنــم که دلـــم را شکستـنــد
دعـایـــم را نـثـــار کسانـــی مـی کنـــم که نـفــریـنــم کـردنــد
مـحـبـتم را بـه کسانــی مــی دهـــم که بــر دلــم زخم نــهادنــد
مــی خواهم بر غــم تبـرها، درخـت شــوم
مـــی خـواهــم بــر روی پــاهـایـــم بـایــستـــم تــا آسـمان شـــانـه هـــایــم را لـمس کنــد
مــی خـواهـم بـــخنـدم
چـــون که هنــــوز تــو بـــا منـــی
خـــدایــا عـاشقــت هستــــم ... مــــرا دوست بــــدار
با تــوام
ای لنــگر تـسکیـــن!
ای تــکان مـــوج های دل!
ای آرامـش ساحــل!
با تـــوام
ای نــور !
ای مـنـشور!
ای تــمام طیـــف آفـتــابـــی!
ای کبــود ارغـوانـــی!
ای بـنـفشابـــی!
با تــوام ای شــور!
ای دلـشوره ی شـیـریـن!
با تــوام
ای شــادی غـمگیـن!
با تــوام
ای غـم!
ای غـم مبـهم!
ای ...
نمیدانم!
هـر چـه هستـــی بـاش!
اما کاش ...!
نه جز اینم ارزویی نیست :
هـر چه هستـی بـاش!
امـا .... بـاش!
مـرحـوم قیـصر امیــن پــور
زندگی ،
زندگی کردن ،
احساس زنده بودن را از تو آموختم...
چرا
بی تو زنده بودن را نیاموختم؟
گاه یڪ سنجاقڪ
به تو دل مے بندد
و تو هر روز سحر
مے نشینے لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچڪ نیلوفرها
روے موهاے سرت بنشیند
یا ڪه از قطره آب ڪف دستت بخورد
گاه یڪ سنجاقڪ
همه معنے یڪ زندگے است...
من از تو راه برگشتی ندارم.. تو از من نبض دنیامو گرفتی
تمام جاده ها رو دوره کردم.. تو قبلا رد پاهامو گرفتی
من از تو راه برگشتی ندارم.. به سمت تو سرازیرم همیشه
تو میدونی اگه از من جدا شی.. منم که سمت تو میرم همیشه
مسیر جاده بازه روبم اما.. برای دل بریدن از تو دیره
کسی که رفتنو باور نداره.. اگه مرد سفر باشه نمیره
من از تو راه برگشتی ندارم.. به سمت تو سرازیرم همیشه
تو میدونی اگه از من جداشی.. منم که سمت تو میرم همیشه
خودم گفتم یه راه رفتنی هست.. خودم گفتم ولی باور نکردم
دارم میرم که تو فکرم بمونی.. دارم میرم دعا کن برنگردم
ترانهسرا: روزبه بمانی
مگر می شود...
آدمـ ــها... آدمـ ــها می گذرند
آدمـ ــها از چشمــ ــهایمـ ـمی گذرند و سایه ی یـکایـکشان
بر اعماق قلبمــ می افتد
مگر می شود
ازین همه آدمــ
یکی تــو نباشی
لابد من نمی شناسمتـــ
وگرنه بعضی ازین چشمــ ــها
اینگونه که می درخشند
می توانند چشمــ ــهای تــو باشند...