وای باران... باران...
وای باران ... باران ....
شیشه ی پنجره را باران شست....
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران... باران ....
پر مرغان نگاهم را شست...
خواب رویای فراموشی هاست!
خواب را در یابم
که در آن دولت خاموشی هاست...
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم
و ندایی که به من می گوید:
گر چه شب تاریک است
دل قوی دار
اندکی صبر
سحر نزدیک است
دل من، در دل شب،
خواب پروانه شدن می بیند...
مهر در صبحدمان داس به دست
آسمانها آبی،
پر مرغان صداقت آبی ست
دیده در آینه صبح تو را می بیند...
از گریبان تو صبح صادق،
می گشاید پرو بال...
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری؟
نه؟
از آن پاکتری...
تو بهاری؟
نه،
بهاران از توست...
از تو می گیرد وام،
هر بهار اینهمه زیبایی را...
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو !