دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

|ღ| دلِ ♥ فـطـرسیــــ ام... |ღ|

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۱، ۰۲:۵۲ ب.ظ

به نام خدا

نجات فطرس (فرشته)

در خرائج راوندی نقل شده : هنگامی که امام حسین علیهالسلام متولد شد، خداوند به جبرئیل فرمان داد با گروه بسیار از فرشتگان به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله آیند و تبریک بگویند، جبرئیل در حین فرود از آسمان به زمین، فرشته ای به نام «فطرس» را دید در جزیره ای افتاده، علتش این بوده که خداوند او را مأمور کاری ساخته و او در آن کار، کندی کرده و در نتیجه به کیفر شکسته شدن پرش گرفتار شده بود،


فطرس به جبرئیل عرض کرد: به کجا میروید؟!

جبرئیل گفت: به سوی محمد صلی الله علیه و آله.

فطرس عرض کرد: مرا نیز با خود حمل کن و نزد آن حضرت ببر شاید برایم دعا کند.

جبرئیل خواسته ی او را پذیرفت و با هم همراه فرشتگان دیگر به حضور پیامبر اسلام علیه السلام رسیدند و تبریک گفتند: جبرئیل ماجرای فطرس را به عرض رساند

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «به او بگو پیکرش را به این نوزاد (حسین علیهالسلام) بمالد.»

فطرس همین کار را کرد و همان دم، خداوند فطرس را تندرست کرده و به حال اول برگرداند، سپس فطرس همراه جبرئیل به سوی آسمان پر گشود. [1] .

emam-hossein




در رویات دیگر آمده: پیامبر صلی الله علیه و آله از درگاه خدا خواست تا به خاطر حسین علیه السلام، فطرس را آزاد کند، خداوند دعایش را مستجاب کرد، فطرس به مرکز سکونت خود بازگشت و بین فرشتگان افتخار میکرد و میگفت:

من مثلی و انا عتاقة الحسین بن علی و فاطمة و جده احمد؛ کیست مثل من؟! من آزاده شده ی حسین علیه السلام فرزند علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و جد حسین علیه السلام حضرت احمد صلی الله علیه و آله هستم. [2] .

علامه مجلسی مینویسد: امسلمه (یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: لباس بهشتی برای حسین علیه السلام آوردند پیامبر صلی الله علیه و آله به او پوشانید و فرمود: «این لباس، هدیه ای است که پروردگارم به حسین علیه السلام اهدا نموده که تار و پودش را، پر جبرئیل و فرشتگان تشکیل میدهد و به حسینم می پوشانم و او را به این لباس می آرایم که بسیار دوستش دارم.» [3] .

_______________________

1.بحار ج44ص182
2.مناقب ال ابیطالب ج4ص74و75
3.چهارده معصوم عمادزاده ص164

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی