بعضــی وقتـا کـ ه دلتــــ مـی گیــره ...
خیلـی بـده ...
اما بـد تــر از اون ایـنـ ه کـ ه کسـی رو نـداشتـ ه بـاشـی بـاهـاش درد و دل کنــی ...
اینـ ه کـ ه تنــهایـی رو سخـتـــ میـکنـ ه
بعضــی وقتـا کـ ه دلتــــ مـی گیــره ...
خیلـی بـده ...
اما بـد تــر از اون ایـنـ ه کـ ه کسـی رو نـداشتـ ه بـاشـی بـاهـاش درد و دل کنــی ...
اینـ ه کـ ه تنــهایـی رو سخـتـــ میـکنـ ه
... از تــــو دلـــ گیــــرم ...
دلــم میـخـواد ببیـنمتــ بـازم بخـنــدی تـو نـگام
آخـ ه فقـط تـو میـدونـی از زنـده بـودن چـی میـخـوام
دلــم بهـم میگفتــ تـو رو میشـ ه یـ ه جـور دیگـ ه خـواستــ
آخـ ه فقـط قلبــ تـوئـ ه کـ ه بـا مـن اینـقـدر سـر بـ ه راستــ
از تـو دلگـیــرم کـ ه نیـستــی کنـارم ...
مـن دارم مـیمیـرم تـو کجـایــی مـن بـاز بـی قــرارم
میـدونــی جـز تـو کسـی رو نـدارم ...
بـاورم نمیشـ ه اینقـدر آسـون رفتـی از کنـارم
تـرانـ ه سـرا : رشیـد رفیعـی
اینم اهنگشه با صدای محمدرضا هدایتی خیلی قشنگه و من دوستش دارم
Az Tu Delgiram
لبخـنــد کـ ه مـی زنــم پیــدایـم مـی کنــی
بـاران مـی بـارد ، تـو از کنــارم مـی گـذری
فـریـاد نمـی کشـم کـ ه بـازگــردی
مـی دانـم امشبــ ایـن آســمان تـابــ مـاه را نــدارد
لبخـنــد مـی زنــم ،
فــرامـوش مـی کنـم ...
تـمـام مـعـلومـ ـهـا و مجـهـولـ ـهـایـم را
بـ ه زحمـتــ کـنـار هـم مـی چـیـنم
فـرمـول وار ؛
مـرتـبـــ و بـی نـقـص ...
و تــو
بـا یـکــ اشـاره
هـمـ ه چـیـز را
در هـم مـی ریــزی ...
در شــرح حـال گل
بنـویسیــد خـار را
بــر هـم زنیــد : خــوب و بــد روزگـار را
شبــ بود ، شبی که تصــویـری سیاه تر از گـذشتـ ه هـا داشت...
شبی که مهتـابـش در پشت ابــرـهای سیـاه به خـواب رفته بود
شبی که گهگاهی ستــارهـ ـهای نـادری در آسـمان سیاه و ابـری می درخشیـدنـد
ستـارهـ ـهایــی که نــوری نداشتنـد...
شب سـوت و کــور شده بود ، بدون مهتـابــ ، بدون ستــاره!
ابــرـها به آرامی از کنـار ماه می گذشتند...
وقتـی ابــرـهای سیاه بر روی ماه می نشستند
احـساس تنـهایــی و سیـاهــی در من بیشتـر می شد...
شب نمی گذشت ، بـی پـایـان بود...
کاش هر چه زودتر این شب بی پایان ، پـایـان داشت...
سکوتی ســرد در تنـهایـی و درد در قلب آسـمان دلــم احساس می شد...
سیـاهی شب...
تنهایی مرد همیشه تنــها !
ستـارهـ ـها درد مرا نمی فهمند ، مهتـابــ خامـوش مانده است،
چون ابــرـهای سیاه روی آن را پوشانده اند...
تنها امیــدم به مهتـابـــ بود اما...
حالا به چه کسی بگویم درد دلــم را در این شب غــریبــ ه!...
ستـارهـ ـها هر کدام در آســمان برای یک دل هستند
و برای هــزار چشم چشمکــ می زنند ...
من دلــم می خواهد درد دلــم را برای کسی بگویم که یکـــ دل و یکــرنـگـــ باشد اما!..
پس همان بهـتــر که درد دلــم درونــم بماند و تبدیل به بـغــض شود
و در آخر سر بغضم تبدیل به همان گــریــ ه شبـانـ ه شود...
همان بهتــر....
---------------------------------------------------
خیلـــی خیلـــــی دلــم برای نوشتن توی دلــــنوشتـه هام تــنـگ شده ؛ منـتـــظر ی فرصت مناسب م تا بیام و بازم بنویسم
اینجا رو خیلــــی خیلـــــــی دوســـتــــــ دارم
هـنـوز هـمــ گـاهیــ
دلـتـنگتــ میـ شَـوَم ... بی آنکـ ه بخـواهم ...
دلـتـنگــ بـودنتــ ...
حـتـی هـمـان بــودن کم رنـگتــ...
خـیـلیــ وقتــ بـود کـ ه دلـم میـ خـواستــ بـگویـم
دوستـتـــ دارمــ........
تــو کـ ه غـریـبـ ه نیـستـیــ
دیـگـــر نـمیـ تـوانــم خــودم را بـ ه آن راهــی کـ ه
نمیـ دانـم کـجـاستـــ بــزنــم...
دلــم هـمـان راهیــ را میـ خـواهـد
کـ ه تـو در امــتـدادش ایـستــاده بـــاشیـــ
هـمـان تـمـام راهـ ـهـایی کـ ه میـ گـویـنـد بـ ه
عــــشـــق
خـتــم میـ شــود
جـاده جـدایــی
بـ ه آسـمان کـ ه مـی نـگــرم
آبــی دریـا را مـی بیـنم
بـ ه دریـا کـ ه مـی نـگــرم
آبــی احـساس
بـرای دیـدن زیـبایــی
چشمـ ـها را بـایــد بـستــ
بـرای حـس خـوبــ تـنهایــی
چنـد دل را بـایـد شکـستــ
زنـدگــی پــرده زیـبای نـهان در عکـس استــ
عکسـها پـرده زیـبای نـهان در ذهـن استــ
ذهـنـ ـها پـرده افــکار نـهان در رنـگــ ـها
...................
کـاش پــرده مـی دانستــ تـا زمانـی کـ ه پنجــره بـاز استــ
فـرصتــ رقصیــدن دارد ...
روزی مــی آیــد
نـاگهــان روزی مــی آیــد
کـ ه سنگیـنـــی رد پـاهایـــم را
در درونـتــــ حـس مــی کنـــی
رد پـاهایــی کـ ه دور مــی شـونــد
و ایــن سنـگینـــی
از هر چـیـــزی طاقـتـــ فـرسـاتـــر خــواهــد بـــود
از : نـاظـم حکمـت
تـرجمـ ه از : رســول یـونـان
در امتــداد غـــروبـــ
قــدم ـهای آخـــر چــ ه دشـــوار سـتـــ
بـــرای خــورشیـــد ؛ کــ ه دلبـستــ ه ی آســمان اسـتـــ ...
حسـی درون سیـنـ ه ام مـی تـپد
تـپش قـلبــم تـند و تـند تــر مـی شـود
حسـی غــریـبــ ، از ایــن سـر قـلبــ
تـا آن ســر دل ... !!
حسـی کـ ه تـنها ، مـن
خـود مـن ، از درون احـساس مـی کنــم ... !!