دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۵۹۰ مطلب توسط «بی ستاره ...» ثبت شده است

مـن که در تـُنـــگــــ بـــرای تــو تـــماشا دارمــ

بـا چـــه رویـــی بنـــویسم غـــم دریــا دارمــ ؟

دل پـُــر از شـوق رهایـــی است، ولـــی ممکـــن نیـست

بـه زبـــان آورم آن را کــه تمنــــا دارمــ

چیـــستم؟! خـاطـــــره ی زخـــم فــــرامـوش شــده

لــب اگـــر بـاز کنـــم با تـــو سخـــن هـا دارمــ

با دلــــت حســـرت هم صحبتــی ام هـست، ولــی

سنــگ را بـا چــه زبـانـــی به سخــن وا دارمــ ؟

چیــــزی از عمــــر نمــانـــده ست، ولـــی مــی خـواهـمــ

خـــانه ای را کــه فــــرو ریختــه بــر پـا دارمــ

استاد فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۱ ، ۲۳:۴۲
بی ستاره ...

در کـلاس درس خانم معلـم گفت

درس امـــروز جمله ســازی است

اول بـا واژه (مـــــادر) شــروع مـی کنیـم

هــر چه مــی دانیــد بگوییــد

یکـی از دانـش آمــوزان تــند و سـریــع گفت

مــــادر من مهــــربان است

دیگـــری گفت ، مــــادر من فــــرشته است

یکـی گفت ، مــــادر مــرا دوست دارد در آغــوشــم مــی گیـرد

یکـی دیگـــر از دانش آموزان از آخــر کلاس با صـــدای بلـنـــد گفت

مـن و مــــادرم با هــم نمــاز مـی خـوانـیــم

همـه دانــش آمـوزان شـاد و خـوشحــال

هــرکـدام جمله ای در وصـف مــــادر مــی گفت

یکــی از دانش آمــوزان که جایــش میــز اول بـود

ساکـت و غمگیــن مثـل قنـاری بــغ کــرده بـود

از جایــش بــرخـواست به چشمـان معلـم خیــره شـد

بغــض سنگیـنــی راه گلــویش را بستـه بـود

اشـک در چشمانــش حلقـه زده بـود

معلـم بـا دیــدن چهـــرۀ غمگیـنـش به طــرفـش رفت

چـــرا ناراحتــی عــزیـــز دلــــم

بگــو نـازم چـه مـی خـواهـی بگــویــی

دانــش آموز بغـضـش شکـست

اشـک از چشـمانـش ســرازیـر گشـت

با صــدایـی غمـــبار گفت

مــــادر مـن چنــد سالـیـــــست رفـتـــه آســـمان

خـانم اجــازه هیــچ وقـت بــه دیـدنم نیـــامـده اسـت

madar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۱ ، ۲۳:۲۳
بی ستاره ...

 

ayene

گــر چه چشمـان تـو جــز در پـی زیبایـی نیـست

دل بکــن! آیــنه این قـــدر تماشایــی نیـست

 

حاصـل خیـــره در آیــنه شـدن‌ ها آیـا 

دو بــرابـر شـدن غصه تنــهایـی نیـست؟!

 

بـی‌سبب تـا لب دریــا مکشان قایـــق را  

قایـقت را بشکـن! روح تــو دریایـی نیـست

 

آه در آیــنه تنـــها کـدرت خـواهـد کـرد

آه! دیگـــر دمـت ای دوست مسیحـایــی نیـست

 

آنـکه یـک عمـــر به شــوق تـو در ایـن کــوچه نشسـت

حـال وقتــی به لـب پنـجـــره مـی‌آیــی نیـست

 

خــواستـم با غـــم عشقـش بنـویــسم شعــری  

گفـت: هـر خـواستنــی عیـن تـوانایــی نیـست

 

دکتر فـاضــل نظـــری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۱ ، ۱۷:۱۱
بی ستاره ...
qafas
یـه پنـجــره با یـه قفـس ، یـه حنـجـــره بـی هم نفـس
سهــم مـن از بــودن تــو ، یـه خـاطـرس همیـن و بـس

تــو ایــن مثــلث غـــریب ، ستـــارهـ ـها رو خــط زدم
دارمـــ به آخـــر مـی رســم ، از اونـــور شب اومـدم

یــه شــب کـه مثــل مـــرثیـه ، خیــمه زده رو بـاورم
میـخـــوام تـو ایـن سکــوت تلــخ ، صـداتـو از یـاد ببــرم

بـــزار کــوله بـارم رو شــونه شــب بـــزارم
بـایـــد کـه از اینـجـــا بـرم ، فـرصت مونـدن نـدارم

داغ تــرانـه تــو دلـــم ، شـوق رسیـدن تـو تنـم
تــو حجــم ســرد ایـن قفـس ، منتــظـر پــر زدنـم

مـن از تـبــار غــربتــم ، از آرزو های مـحـــال
قصــه مـا تمـــوم شـده ، بـا یـه عــلامت ســوال

بـــزار کـــوله بـارم رو شـونـه شـب بـــزارم
بـایــد که از اینـجــا بــرم ، فــرصت مــونـدن نـدارم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۱ ، ۰۰:۵۵
بی ستاره ...

bi-tu

بیـا که در غــم عشقت مشــوشم بـی تـو

بیـا ببیـن که در این غــم چه ناخـوشم بـی تـو

 

شب از فـــراق تـو می‌نالــم ای پـری رخـسار

چــو روز گـردد گویــی در آتشـم بـی تـو

 

دمـی تـو شربـت وصلــم نــداده‌ای جـانـا

همیشـه زهــر فــراقت همـی چشـم بـی تـو

 

اگــر تـو با من مسکیـن چنیــن کنــی جـانـا

دو پایـم از دو جــهان نیــز درکشـم بـی تـو

 

پیــام دادم و گفتــم بیــا خــوشم مــی‌دار

جـواب دادی و گفتـی که من خــوشم بـی تـو

 

سعــدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۱ ، ۰۲:۵۷
بی ستاره ...

jade

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود

 

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند

در راه هوشیاری خود مست می رود

 

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

 

اول اگر چه با سخن از عشق آمده

آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

 

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست می رود

 

هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ

بر ما هر آنچه لایق مان هست می رود

 

گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند

وقتی غبار معرکه بنشست می رود

 

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد

آن دیگری همیشه به پیوست می رود

 

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست

تیریست بی نشانه که از شصت می رود

 

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

اما مسیر جاده به بن بست می رود

 

 

دکتر افشین یداللهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۱ ، ۱۷:۲۲
بی ستاره ...

emam-zaman-1

نشان از بی نشانی

من نشانی از تو ندارم،

اما نشانی ام را برای تو می نویسم: در عصرهای انتظار،

به ‏حوالی بی کسی قدم بگذار خیابان غربت را پیدا کن

و وارد کوچه پس کوچه های ‏تنهایی شو کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ،

کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب ‏آرزوهای رنگی ام!

در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!

حریر ‏غمش را کنار بزن!

مرا خواهی دید با بغضی کویری که

غرق عصاره ی انتظار پشت ‏دیوار دردهایم نشسته

-------------------------------------------------------------

امام زمانم ...

مرا ببخش ...  

نمیدونم با دل سیاهم چه کنم من ؟!

حرف و عمل که یکی نیس را چه کنم ؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۱ ، ۰۰:۰۲
بی ستاره ...

yade-ayyam

یاد ایامــی که در گلشـن فغانـــی داشتـم

در میــان لاله و گل آشیانــــی داشتـم

 

گــرد آن شمــع طرب مـی سوختــم پـــروانه وار

پـای آن ســرو روان اشـک روانــی داشتـم

 

آتشـــم بر جـــان ولـی از شکـــوه لب خامـــوش بـود

عشـــق را از اشـک حســـرت تـرجمانــی داشتـم

 

چــون سـرشک از شـــوق بودم خاکبـــوس در گهـی

چــون غبــار از شکـــر سر بر آستانـــی داشتـم

 

در خــــزان با ســرو و نسرینــم بهاری تـازه بـود

در زمیـــن با مـاه و پـــروین آسمانـــی داشتـم

 

درد بـی عشـق زجانــم بــرده طاقت ورنـه من

داشتـم آرام تـا آرام جانـــی داشتـم

 

بلبـل طبعــم «رهـــی» باشد زتنـهایـــی خمـــوش

نغمـه ها بــودی مــــرا تا هـم زبانــی داشتـم

 

رهـــی معیـــری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۱ ، ۰۳:۰۵
بی ستاره ...

paeez-baran

ایـن چنـــــد مـاه

که منتــــظرت بـودم

به انـــدازۀ چنــــد سال نگـــــذشت

به انـــدازۀ همیـن چنــــد مـاه گـــــذشت

اما فهمیـــــدم

مـاه یعنــــی چـه

روز یعنــــی چـه

لحظــه یعنــــی چـه

ایـن چنــــد مـاه گـــــذشت

و فهمیـــــدم...

گــــذشتــن، زمـــان، انتـــ ــ ــ ــ ـظار

یعنـــی چـه...

دکتــر افشیـــن یداللهــــی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۱ ، ۰۲:۴۹
بی ستاره ...


تـو را دوسـت دارم

در ایـن بـاران

مــی‌خواستــم تــو

در انتـــهای خیـابان نشستـه بـاشـــی

من عبــــور کنــم

ســلام کنــم


baroone-paeizi



لبخنـــد
تـو را در بـاران مــی‌خواستــم

مــی‌خواهــم

تمـام لغاتـــی را که مــی دانــم بــرای تــو

به دریـــا بـریــزم

دوبــاره متــــولـد شــوم

دنیــا را ببینــم

رنـگ کـاج را ندانـــم

نامـم را فــــرامـوش کنــم

دوبــاره در آینه نــگاه کنــم

نـدانـــم پیــــراهـن دارم

کلمات دیـــروز را

امــــروز نگـویــم

خـانه را بـــرای تــو آمـاده کنــم

بــرای تـو یک چمــدان بخــرم

تـو معنــی سفـــر را از من بپـرســی

لغات تـازه را از دریــا صیـــد کنــم

لغات را شستـشو دهـــم

آنقـــدر بمیـــرم

تـا زنــــده شـــوم…


احمــدرضا احمـــدی بیــرجنـــدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۱ ، ۱۴:۳۴
بی ستاره ...