دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرگ» ثبت شده است



نوری به زمین فرود آمد : 

دو جا پا بر شن های بیابان دیدم .

از کجا آمده بود ؟

به کجا می رفت ؟

تنها دو جا پا دیده می شد .

شاید خطایی پا به زمین نهاده بود .

ناگهان جا پا ها به راه افتادند .

روشنی همراهشان می خزید .

جا پا ها گم شدند ،

خود را از رو به رو تماشا کردم :

گودالی از مرگ پر شده بود .

neshane-rah

و من در مرده خود به راه افتادم .

صدای پایم را از راه دوری می شنیدم ،

شاید از بیایانی می گذشتم .

انتظاری گمشده با من بود .

ناگهان نوری در مرده ام فرود آمد

و من در اظطرابی زنده شدم :

دو جا پا هستی ام را پر کرد .


از کجا آمده بود ؟

به کجا می رفت ؟

تنها دو جا پا دیده می شد .

شاید خطایی پا به زمین نهاده بود


سهراب سپهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۱ ، ۰۳:۳۰
بی ستاره ...