دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدای مهربون» ثبت شده است

khodaya

ای زیـبـاتـــریـن

شــادی را بـه کسانـی هــدیـه مــی کنـــم که آنـــرا از مـن گرفتـنـد

عشــقـم را بیــن کسانــی تقـسیــم مـی کنــم که دلـــم را شکستـنــد

دعـایـــم را نـثـــار کسانـــی مـی کنـــم که نـفــریـنــم کـردنــد

مـحـبـتم را بـه کسانــی مــی دهـــم که بــر دلــم زخم نــهادنــد

مــی خواهم بر غــم تبـرها، درخـت شــوم

مـــی خـواهــم بــر روی پــاهـایـــم بـایــستـــم تــا آسـمان شـــانـه هـــایــم را لـمس کنــد

مــی خـواهـم بـــخنـدم

چـــون که هنــــوز تــو بـــا منـــی

خـــدایــا عـاشقــت هستــــم ... مــــرا دوست بــــدار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۵۵
بی ستاره ...


خدای آسمون ها و زمین روزی که خواست موجوداتش رو به دنیا بفرسته، سرگذشت هر کی و رو پیشونیش نوشت و براش گفت تو دنیا چی در انتظارشه.

اون وقت دنیا رو نشون شون داد و گفت اونجا دنیاست ...

حال هرکی دلش می خواد به دنیا بره دست هاشو ببره بالا

اون هایی که دست بلند کردن الان توی دنیان یا به دنیا اومدنو اونطور که تو سرنوشت شون اومده بود از دنیا رفتن

و باقی هنوز نوبت بدنیا اومدنشون نرسیده یا رسیده و تو راهن

اما این آخرش نیست.......

لابد تو سرنوشت تو چیزی بوده که تو بخاطرش داوطلب دنیا اومدی

امیــد داشـتـه بــاش و صبــــر کــن...

از کتاب :

یکی پیدا میشه تنهایی مو باهاش قسمت کنم

اثر نازیلا ناساری

aseman-abi

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۱ ، ۱۸:۵۵
بی ستاره ...

love

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۰ ، ۱۶:۴۴
بی ستاره ...

aseman-1


ماه من غصه چرا ؟

آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد

یا زمینی را که، دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت

بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید

و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید، زیر پاهامان ریخت

تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست

ماه من غصه چرا ؟

تو مرا داری و من هر شب و روز، آرزویم همه خوشبختی توست

ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن

کار آن هایی نیست که خدا را دارند

ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست

با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن

و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست هنوز


aseman-2


او همانیست که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد

او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد همه زندگی ام، غرق شادی باشد

ماه من... غصه اگر هست بگو تا باشد

معنی خوشبختی، بودن اندوه است

اینهمه غصه و غم، اینهمه شادی و شور

چه بخواهی و چه نه ،میوه یک باغند

همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر

پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا

و در آن باز کسی می خواند که

خدا هست

خدا هست

خدا هست هنوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۰ ، ۰۳:۳۰
بی ستاره ...


سلام ...

بازم اومدم تا خط خطی کنم فقط برای خاطر ی نفر 


این که میام و می نویسم فقط به خاطر اینه که یکی که خودش میدونه

و من و خدا ازم خواست بنویسم منم درخواستشو رد نمی کنم و به خاطرش می نویسم 


نمیدونم بازم میاد و اینا رو میخونه یا نه 

اما بدونه من هیچ وقت فراموشش نمیکنم و منتظرم منتظر برگشتنش


این روزا خیلی سخت به من میگذره ... اونقد که چشمام بیشتر وقتا بارونیه و نمیشه جلوشو بگیرم :(((

اصلا حال و روز خوشی ندارم و شب و روزم رو نمی فهمم ... کی شب میشه کی روز ...

حوصله هیچکی رو ندارم ...

هنوز نتونستم مشکلم رو رفع کنم ...

تو رو خدا تویی که دلت پاکه و اینا رو میخونی واسم دعا کن ...


ای کاش هیچ وقت این روزها نمی اومد و هیچ وقت این روزها رو نمی دیدم


نمیدونم چجوری جلوی افتادن این اتفاق ها رو بگیرم و نذارم هر چی که عزیزه برام دستم بره

اما نهایت تلاشم رو کردم اما باز هم داره میشه اون چیزی که نباید بشه  :( :((


خدایا امشب شب جمعه اس به حق این شب عزیز که خودت گفتی دعا بکنی براورده میشه

ازت میخوام اون چیزی که تو دلمه و خودت خوب میدونی چیه

خدایا من که جز تو کسی رو ندارم خودت برس به فریادم ...


صادق زاده جون مرسی ازت  ;)

پاییز ، مرسی که میای و میخونی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۰ ، ۲۱:۱۳
بی ستاره ...

انسانی که تنها یک روز زندگی کرد!

دو روز مانده به پایان جهان ، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است ، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده

باقی مانده بود ، پریشان شد . آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد .

داد زد و بد و بیراه گفت ! خدا سکوت کرد

آسمان و زمین را به هم ریخت ! خدا سکوت کرد

جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت ! خدا سکوت کرد

به پرو پای خدا پیچید ! خدا سکوت کرد

کفر گفت و سجاده دور انداخت ! باز هم خدا سکوت کرد

دلش گرفت و گریست به سجاده افتاد!

این بار خدا سکوتش را شکست و گفت :

« بدان که یک روز دیگر را هم از دست دادی ! تنها یک روز دیگر باقیست . بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن ! »

لابلای هق هقش گفت : اما با یک روز .... با یک روز چه کاری می توان کرد ....؟

خدا گفت :

« آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند ، گویی که هزار سال زیسته است و آن که امروزش را  درنیابد ، هزار سال هم به کارش نمی آید ! »


mah

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۱:۳۰
بی ستاره ...

asemun

آسمون آرزومون پره از ابرای تیره

لالایی واست بخونم تا شاید خوابت بگیره

اگه از خواب نپریدی، توی خواب خدا رو دیدی

یه جوری بپرس ازش که دلامون چرا اسیره؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۵۴
بی ستاره ...

dust 2

خداوندا !

تو میدانی که انسان بودن و ماندن چه دشوار است؛

چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۴۶
بی ستاره ...