ای عشق...
عشـق به شکل پـــرواز پرنـده است
عشـق خــواب یه آهـــوی رمنده است
من زائـــری تشنه زیـر بــاران
عشـق چشمه آبــی اما کشنــده است
من مـیمیــرم از این آب مسمــوم
اما اونکه مــرده از عشـق تا قیــامت هـر لحظه زنــده است
من مــیمیــرم از این آب مسمــوم
مــرگ عـاشـق عین بودن اوج پـــرواز یه پرنـده است
تــو که معنـای عشقــی به من معنــا بده ای یــار
دروغ این صــدا را به گــور قصهها بسپــار
صــدا کن اسمـمُ از عمـق شب از نَـقب دیــوار
بــرای زنـده بودن دلیــل آخرینــم بـاش
منـم من بــذر فـریـاد خـاک خوب ســرزمینم بـاش
طلــوع صـادق عصیان من بیــداریـم بـاش
عشـق گـذشتن از مــرز وجــوده
مــرگ آغـاز راه قصـه بــوده
من راهــی شدم نگــو که زوده
اون کســی که سـرسپـــرده مثل ما عـاشـق نبــوده
اما اونـکه عـاشقــونه جـون سپـــرده هـرگــز نمــرده
تـرانه سـرا : اردلان سـرفـــراز