دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۵۹۰ مطلب توسط «بی ستاره ...» ثبت شده است

aram aram

baran pic

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۱ ، ۰۰:۲۴
بی ستاره ...

سلام ؛ دیشبی ی رمان خیلی خیلی قشنگ رو تمومش کردم شاید اسمشو شنیده باشین شایدم خونده باشین
به نظر خودم که واقعا ارزشو خوندشو داره ;)


رمان همخونه داستان زندگی دختر جوانی است که بنا به خواست پدرخوانده خود به صورت شش ماهه موقتاً با پسر او ازدواج میکند تا مانند دو همخونه در کنار هم زندگی کنند و در مقابل ثروت پدر به صورت نصف نصف بینشان تقسیم شود. این دو زندگی خود را در کنار هم آغاز میکنند در حالیکه دختر جوان رفته رفته به پسر علاقه مند می شود...


اینم دانلودش »»»  Hamkhune

hamkhune


نـگاه کن که غـــم درون دیــده ام چگـــونه قطــره قطــره آب میــشود

چگــونه سایــه ی سیــاهِ سَـرکِشــم اسیــر دست آفــتاب میــشود

نـگاه کن تــمام هستـــی ام خـــراب میــشود

شــراره ای مـــرا بـه کــام مــی کشـد

بـه اوج مــی بــرد ؛ مــرا به دام مــی کشـد

نـگاه کن تــمام آسـمان مـن پــر از شـهاب میــشود ... !!!

فــروغ فــرخــزاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۰۸
بی ستاره ...


نه تو می مانی، نه اندوه ،

و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت ،

آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند، به تن لحظه ی خود

جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آیینه ،

نه ،

آیینه به تو خیره شده است

تو اگر خنده کنی

او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی ،

آه از آیینه ی دنیا که چه ها خواهد کرد

گنجه ی دیروزت پر شده از حسرت و اندوه

و چه حیف

بسته های فردا همه ای کاش ای کاش

ظرف این لحظه ولیکن خالی ست

ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود؟

غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن

تا خدا یک رگ گردن باقی است

تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده.


نه از آغاز، چنین رسمی بود و نه فرجام، چنان خواهد شد

که کسی جز تو، تو را دریابد


تو در این راه رسیدن به خودت تنهایی

ظلمتی هست، اگر، چشم از کوچه ی یاری بردار

و فراموش کن این کهنه خیال نور فانوس رفیقی ،

که تو را دریابد!


دست یاری که بکوبد در را ،

پرده از پنجره ها برگیرد، قفل را بگشاید

کوله بارت بردار

دست تنهایی خود را تو بگیر

و از آیینه بپرس

منزل روشن خورشید کجاست؟

شوق دریا اگرت هست، روان باید بود

ورنه در حسرت همراهی رودی به زمین خواهی شد

مقصد از شوق رسیدن خالیست

راه، سرشار امید و بدان ،

کین امروز منتظر فردایی است

که تو دیروز در امید وصالش بودی

بهترین لحظه راهی شدنت اکنون است

لحظه را دریابیم.


باور روز برای گذر از شب کافیست

و از آغاز چنان رسمی بود

که سرانجام چنین خواهد شد


شعری از کیوان شاهبداغی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۴۵
بی ستاره ...

ghasedak ha

بعضــی وقتـا کـ ه دلتــــ مـی گیــره ...

خیلـی بـده ...

اما بـد تــر از اون ایـنـ ه کـ ه کسـی رو نـداشتـ ه بـاشـی بـاهـاش درد و دل کنــی ...

اینـ ه کـ ه تنــهایـی رو سخـتـــ میـکنـ ه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۰۶
بی ستاره ...

... از تــــو دلـــ گیــــرم ...


az tu delgiram


دلــم میـخـواد ببیـنمتــ بـازم بخـنــدی تـو نـگام

آخـ ه فقـط تـو میـدونـی از زنـده بـودن چـی میـخـوام

دلــم بهـم میگفتــ تـو رو میشـ ه یـ ه جـور دیگـ ه خـواستــ

آخـ ه فقـط قلبــ تـوئـ ه کـ ه بـا مـن اینـقـدر سـر بـ ه راستــ

از تـو دلگـیــرم کـ ه نیـستــی کنـارم ...

مـن دارم مـی‌میـرم تـو کجـایــی مـن بـاز بـی قــرارم

میـدونــی جـز تـو کسـی رو نـدارم ...

بـاورم نمیشـ ه اینقـدر آسـون رفتـی از کنـارم

تـرانـ ه سـرا : رشیـد رفیعـی


اینم اهنگشه با صدای محمدرضا هدایتی خیلی قشنگه و من دوستش دارم

Az Tu Delgiram

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۵۴
بی ستاره ...

khande gerye

لبخـنــد کـ ه مـی زنــم پیــدایـم مـی کنــی

بـاران مـی بـارد ، تـو از کنــارم مـی گـذری

فـریـاد نمـی کشـم کـ ه بـازگــردی

مـی دانـم امشبــ ایـن آســمان تـابــ مـاه را نــدارد

لبخـنــد مـی زنــم ،

فــرامـوش مـی کنـم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۳۳
بی ستاره ...

parande tanha

تـمـام مـعـلومـ ـهـا و مجـهـولـ ـهـایـم را

بـ ه زحمـتــ کـنـار هـم مـی چـیـنم

فـرمـول وار ؛

مـرتـبـــ و بـی نـقـص ...

و تــو

بـا یـکــ اشـاره

هـمـ ه چـیـز را

در هـم مـی ریــزی ...

در شــرح حـال گل

بنـویسیــد خـار را

بــر هـم زنیــد : خــوب و بــد روزگـار را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۲۹
بی ستاره ...

شبــ بود ، شبی که تصــویـری سیاه تر از گـذشتـ ه هـا داشت...

شبی که مهتـابـش در پشت ابــرـهای سیـاه به خـواب رفته بود

شبی که گهگاهی ستــارهـ ـهای نـادری در آسـمان سیاه و ابـری می درخشیـدنـد

ستـارهـ ـهایــی که نــوری نداشتنـد...

شب سـوت و کــور شده بود ، بدون مهتـابــ ، بدون ستــاره!


ابــرـها به آرامی از کنـار ماه می گذشتند...

وقتـی ابــرـهای سیاه بر روی ماه می نشستند

احـساس تنـهایــی و سیـاهــی در من بیشتـر می شد...

شب نمی گذشت ، بـی پـایـان بود...

کاش هر چه زودتر این شب بی پایان ، پـایـان داشت...

shabe tanhaeiiii


سکوتی ســرد در تنـهایـی و درد در قلب آسـمان دلــم احساس می شد...

سیـاهی شب...

تنهایی مرد همیشه تنــها !

ستـارهـ ـها درد مرا نمی فهمند ، مهتـابــ خامـوش مانده است،

چون ابــرـهای سیاه روی آن را پوشانده اند...


تنها امیــدم به مهتـابـــ بود اما...

حالا به چه کسی بگویم درد دلــم را در این شب غــریبــ ه!...

ستـارهـ ـها هر کدام در آســمان برای یک دل هستند

و برای هــزار چشم چشمکــ می زنند ...


من دلــم می خواهد درد دلــم را برای کسی بگویم که یکـــ دل و یکــرنـگـــ باشد اما!..

پس همان بهـتــر که درد دلــم درونــم بماند و تبدیل به بـغــض شود

و در آخر سر بغضم تبدیل به همان گــریــ ه شبـانـ ه شود...

همان بهتــر....

---------------------------------------------------

خیلـــی خیلـــــی دلــم برای نوشتن توی دلــــنوشتـه هام تــنـگ شده ؛ منـتـــظر ی فرصت مناسب م تا بیام و بازم بنویسم

اینجا رو خیلــــی خیلـــــــی دوســـتــــــ دارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۰۷
بی ستاره ...



باشد ، شروع کنیم

تقسیم می کنیم ،

هر چه که باشد در این زمین

فریاد سهم تو باشد ، سکوت من

دنیا از آن تو ، این درد زآن من

خورشید سهم تو ، شب هم نصیب من

آن کاخ سهم تو ، این کوخ مال من

سیلی از آن تو ، صورت از آن من

باور تو می کنی ، که به خلقت برادریم ؟

باور کنم که برادر ، برابریم ؟

هر " خشم " کار تو ، این "چشم " حرف من

شد زندگی برای تو ، مردن از آن من

آن باغ جای تو ، این داغ سهم من

بخشش صواب تو ، خواهش گناه من


sakhat-ast

دیگر چه مانده برادر ؟

آن " تخت " زآن تو ، این " بخت " مال من

فصل بهار سهم تو ، این هم خزان من

"داد سخن " از آن تو ، " احسنت " کار من

سیری که سهم تو ، حسرت برای من

هر زور و زر به کام تو ، این فقر مال من

هر قصر را سند به نام تو ، این دخمه جای من

...

آنان از آن تو ، اینان از آن من

باشد برای تو ، ماند برای من

تقسیم شد هر آنچه خدا هدیه کرده بود

گیرم کسی به روی تو این را نیاورد

آه ای برادرم

از ما تو بهتران

با این برابری

سخت است باورش ،

که برادر ، برابریم !!


" کیوان شاهبداغی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۴۹
بی ستاره ...


آنجا که درخت بید به آب می‌رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند،آن‌ها توی چشم‌های ریز هم نگاه کردند و عاشق هم شدند؛ کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم.

بچه قورباغه گفت: من عاشق سرتا پای تو هستم.

کرم گفت: من هم عاشق سرتا پای تو هستم. قول بده که هیچ وقت تغییر نمی‌کنی.

بچه قورباغه گفت: قول می‌دهم.

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند؛ او تغییر کرد، درست مثل هوا که تغییر می‌کند.

دفعه‌ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود.

کرم گفت: تو زیر قولت زدی!

بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش دست خودم نبود؛ من این پا‌ها را نمی‌خواهم! من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می‌خواهم.

کرم گفت: من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می‌خواهم؛ قول بده که دیگر تغییر نمیکنی.

بچه قورباغه گفت: قول می دهم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۱ ، ۱۸:۳۹
بی ستاره ...