دیشبی بابام یه کبوتر که بالش بدجوری زخمی شده بود با خودش آورد خونه ؛ حیوونی رو زده بودن که بعدش سرشو ببُرن اونم با دست خالی!!! :(
نزدیکای محل کارشون یه انباریه که این حیوونای زبون بسته واسه از سرما هلاک نشن میرن اونجا ؛ یکسری هام که اینجوری قصد جون اینا رو میکنن... :(:(
چه گناهی کردن آخه؟
یکی نیس بگه مورچه چیه که کله پاچه ش باشه؟
هیییییییی :(
زیاد از پرش خون رفته بود ؛ بالشو بستیم و آب و دونی هم واسش گذاشتیم
قرار گذاشتم که خوب که شد ببرمش حرم آزادش کنم . اینجوری اونجا نه دیگه تنهاس نه اینکه کسی میتونه آزارش بده :) ;)
خوش به حالش ؛ چه جای خوبی .... نه؟
ای خـــدا کـاش کـه مـن یک کبـوتــــر بـودم
روی ایـــن گنبـــد زرد شـاد مـی آســودم
مـــی زدم بـال و پـــری دور تـا دور حــرم
از دلــم پـــر مـی زد مـاتـم و غصــه و غـم