دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فریدون مشیری» ثبت شده است


مادرم...!

madaramm

تو نیستی که ببینی ،

چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاریست

چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست

چگونه جای تو در زندگی سبز است

panjere-sabz

هنوز پنجره باز است

تو از بلندی ایوان به باغ می نگری

درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها

به آن تبسم شیرین

به آن تبسم مهر

به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند

gonjeshkan

تمام گنجشکان

که در نبودن تو

مرا به باد ملامت گرفته اند

ترا به نام صدا می کنند

hoze-ab

هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج

کنار باغچه

زیر درخت ها

لب حوض

درون آینه پاک آب می نگرند

khakestari-gol

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است

طنین شعر تو در ترانه من

تو نیستی که ببینی چگونه میگردد

نسیم روح تو در باغ بی جوانه من

shab-nime

چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید

به روی لوح سپهر

ترا چنانکه دلم خواسته است ساخته ام

چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر

هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر

به چشم همزدنی

میان آن همه صورت ترا شناخته ام

sar-b-sang

به خواب می ماند

تنها به خواب می ماند

چراغ ، آینه ، دیوار ، بی تو غمگینند

تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار

به مهربانی یک دوست از تو می گویم

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار ...

جواب می شنوم!

khaste

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو

به روی هر چه در این خانه است

غبار سربی اندوه ، بال گسترده است

تو نیستی که ببینی دل رمیده من

بجز تو ، یاد همه چیز را رها کرده است

parande-bimar

غروب های غریب

در این رواق نیاز

پرنده ساکت و غمگین

ستاره بیمارست

siyah

دو چشم خسته من

در این امید عبث

دو شمع سوخته جان ، همیشه بیدارست ...

تو نیستی که ... ببینی ...

" فریدون مشیری "


 این نوشته رو از صمیم قلب هدیه میکنم به تمومه مادرایی که چشم از این دنیا بستند.. :(

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۲ ، ۰۳:۰۷
بی ستاره ...

Mah va Sang

اگــر ماه بـودم به هـر جـا که بـودم

سـراغ تـو را از خــدا مـی گـرفتـم

 

وگـر سنـگ بـودم به هـر جـا که بـودی

سـر رهگــذار تـو جـا مـی گـرفتـم

 

اگـر مـاه بـودی به صـد نـاز شایــد

شبــی بـر لب بـام مـن مـی نشستـی

 

وگـر سنـگ بـودی به هـر جـا که بـودم

مــرا مـی شکستــی، مــرا مـی شکستــــی....

 

فـــریـدون مشیـــری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۱ ، ۰۴:۴۱
بی ستاره ...

کـاش ...









کـاش مـــی دانستــی، مــن سکــوتـــم حـــرف اسـتـــ،

حـــرفـــ ـهایــم حـــرفـــ اســتـــ،

خــنـده ـهایــم، خــنـده ـهایــم حــرفــ اســتـــ ...

کــاش مـــی دانستــی،

مـــی تــوانــم همــ ه را پــیـش تـــو تــفسیـــر کنـــم ...

کـاش مـــی دانستــی، کــاش مــی فـهمیــدی،

کــاش و صــد کــاش نمــی تــرسیــدی کــ ه مبــادا دل مــن پــیـش دلــتــ گیــر کنــد ...

فریـــــدون مشیــــری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۴۵
بی ستاره ...



اگـــر مـــاه بــودم بـ ه هـرجـا کـ ه بــودم

سـراغ تــــــو را از خــدا مـی گـرفـتـم


وگـــر سـنـگ بـودم بــ ه هـر جـا کـ ه بــودی

سـر رهـگـذار تــــــو جـا مـی گـرفـتـم


اگـــر مـاه بـودی بــ‌ ه صـد نــــاز شـایـد

شبـــی بـر لـب بــام مـــن مـی نـشـسـتــی


وگـــر سـنـگ بـودی بــ ه هـرجـا کـ ه بـودم

مـرا مـی شـکـسـتــی، مــرا مـی شـکـسـتــی


فـریـدون مـشـیـری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۱۷
بی ستاره ...

sale no2

خوش‌ به‌ حـالِ غنـچه‌ های نیـمه‌ بـاز

بـوی بـاران ، بـوی سبـزه ، بـوی خـــاک ،

شاخــه‌ های شسـته ، بـاران‌ خــورده پـاک ،

آســمانِ آبــــی و ابـــر سپـــیـد،

بـــرگ‌ های سبــز بیــد،

عــطر نــرگـس، رقــص بــاد،

نـغـــمۀ شـــوق پـرستــو هــای شــاد

خـــلوتِ گـــرم کبـوتـرهای مـست


نـــرم‌ نــرمک مـــی‌‌رسد ایـنک بــــهار

خـــوش بـ ه‌ حــالِ روزگـار

خـــوش بـ ه‌ حــالِ روزگـار ...


خـوش بـ ه‌ حــالِ چـشمـــه‌ ها و دشـت‌ ها

خـوش بـ ه‌ حــالِ دانـه‌ ها و سبــزه‌ ها

خـوش بـ ه‌ حــالِ غنـچـه‌ های نیـمـه‌ بـاز

خـوش بـ ه‌ حـالِ دختـر میـخـک که مــی‌خنـدد بـه نـاز


خـوش بـ ه‌ حـالِ جـام لبـریــز از شــراب

خـوش بـ ه‌ حـالِ آفـتـــاب


ای دلِ مــن گرچــه در ایــن روزگار

جامـــ ۀ رنگیــن نمـــی‌ پــوشــی بـ ه کــام

بـادۀ رنگیـــن نـمـــی‌بـینـــی بـ ه‌ جـــام

نُـقـل و سبــزه در میـــان سفــره نیست

جـامـت از آن مــی که مـی‌بـایــد تُـهــی‌ ست

ای دریـغ از تـو اگر چـون گُل نـرقصــی با نسیــم

ای دریــغ از مـن اگـر مستــم نـســازد آفتــاب

ای‌ دریــغ از مـا اگـر کامــی نگیــریــم از بـهـــار


گـر نـکوبـــی شیـــشۀ غـــم را بـه سنـــگ

هـفت‌ رنـگش مـــی‌شـود هـفتـــاد رنــــگ


فریــدون مشیـــری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۰۳
بی ستاره ...