نکند بـُـوی تــو را باد به هـر جا ببــرد
خــوش ندارم دل ِ هـر رهگــُـذری را ببــری...
نکند بـُـوی تــو را باد به هـر جا ببــرد
خــوش ندارم دل ِ هـر رهگــُـذری را ببــری...
نسیمی از ســرِ کویت گـــذر کـرد
و گیســویِ تـو را آشفته تـــر کـرد
به رویِ صـــورتت افــتاد مــویی
ببیـــن یک تارِ مـو شـــقّ القمــــر کرد...
تمام ناتمام من با تو تمام میشود
شاعر بینام و نشان صاحب نام میشود
تمام من به نام تو شعر دوباره میشود
بند سکوت کهنهام چهارپاره میشود
تمام نه، تمام نه که جام ناتمام لبریختهام
تمام نه، تمام نه که ناتمامی از تو آویختهام
تمام ناتمام من با تو تمام میشود
شاعر بینام و نشان صاحب نام میشود
در این حریر خانگی روی ترانه شستهام
تمام خون من شبی پراز ستاره میشود
از تو بر این ترانهها نور ستاره میچکد
براین بلند بیصدا غزل دوباره میچکد
تمام نه تمام نه که جام ناتمام لبریختهام
تمام نه تمام نه که ناتمامی از تو آویختهام
تمام ناتمام من با تو تمام میشود
شاعر بینام و نشان صاحب نام میشود
چکه کن ای ابرک من مثل ستاره بر زمین
طلوع میلاد مرا در شب بیسحر ببیــن