دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

دنیای خاکستری تنهایی اَم...

- یادت/یادم باشد...

✦هیـــچ وقت خودت را برای کسی شـَرح نده...
کسی که تـو را دوست داشته باشد ،
نــیازی به این کار ندارد
و کسی که تـو را دوست ندارد ،
آن را بـاور نخواهد کرد...
------------------------------------------------------
✧دل بهـــر شکستن است ، بیـــهوده مـَرنــج...!
------------------------------------------------------
✦آرام آرام ،
دانه دانه ،
سنگ ریـزه می اندازی
میان بــرکه ی کوچک تنهایی هایم...
چه ساده
پـریشانم میکنی ،
چه ساده
میخنـدی...
------------------------------------------------------
✧تـو مپنـدار که خاموشی من
هست بـُرهان فــَراموشی من...
------------------------------------------------------
✦هـوای ابر پاییـزم به آسانی نمی بارم...
ولی با تـو ، فقـط با تـو هــزاران گفتنی دارم!
------------------------------------------------------
✧من از نزدیک بودن های دور می ترسم...

نویسندگان

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آسمان» ثبت شده است

baranii
صدای شُرشُر تنهایی، از بام دلم می آید، وقتی تــــو را فراموش می کنم!
و ناودان های بی قرار چشمانم لبریز می شود از نبودن تـــــو...

هر روز در تکرار دقایق حیرت آدمیان...
و در کوچه های تنگِ تنهایی هایشان،
 شاهد فرو ریختن برگهای زردی هستم به بلندای پاییزان دلها غمگین...

و در زمزمه های تلخِ روزرگارشان می شنوم
که در حسرت با تــو بودن می شکنند و خورد می شوند...
و شگفت نیست که بدانی، رنج من از آن است که گاهی،
در غبار خاطره ها و "یاد هیچکس ها" حضورت را گُـــــم میکنم...

ruzebaran

اما بگذر این بار، من قصه ی دلــــــــــ آدم را برای تـــــــو بگویم...
تمام عمر، آسمان دلش بی تــــــــو ابریست...
اینجا بارانـــ گرفته است...
سکوت جاریست و شُرشُر تنهایی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۳:۴۵
بی ستاره ...

zendegiiii

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۱ ، ۰۱:۴۰
بی ستاره ...

رها

می دانی...

اگر تـــــــو در آسمانِ رویاییِ آزادی نباشی،

پرنده ی دلـــــــــم، همه ی آرزویش، قفس می شود؟

برف نمی بارد...

بی تـــــو، اما...

زمستانی در دلم، برپاست...

حتی در رهایی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۱ ، ۰۳:۳۶
بی ستاره ...



ای زنـدگــی بــردار دست از امتـحـانم

چیـــزی نه میــدانم نه میـخــواهم بـدانم

 
دلسنـگ یـا دلتـنگ ! چـون کـوهـی زمیـن گیــر

از آسمان دلخـوش به یک رنگیـــن کمانــم

 
کـوتاهــی عمـــر گل از بـالا نشینــی ست

اکنــون که مـی بیننــد خـوارم، در امانـم

 
دلبـسته افــلاکـم و پابستـه خــاک

فـــواره ای بیــن زمیــن و آسمانــم

 
آن روز اگـــر خــود بـال خـود را مـی شکستــم

اکنــون نمـی گفتـم بمانـم یـا نمانـم؟!

 
قفـل قفـس بـاز و قنــاری ها هـــراسان

دل کنــدن آسان نیـست ! آیـا مـی تــوانـم ؟!


استــاد فـاضــل نظـــری

fazel

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۱ ، ۱۳:۵۲
بی ستاره ...

baraan

بـاران که می بارد...

دلــــم برایت تنــگ تــــر میشود ;

راه می افتم بــدون چتــــر

من بغض می کنم آسمان گـــریه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۱ ، ۱۷:۳۳
بی ستاره ...

در کـلاس درس خانم معلـم گفت

درس امـــروز جمله ســازی است

اول بـا واژه (مـــــادر) شــروع مـی کنیـم

هــر چه مــی دانیــد بگوییــد

یکـی از دانـش آمــوزان تــند و سـریــع گفت

مــــادر من مهــــربان است

دیگـــری گفت ، مــــادر من فــــرشته است

یکـی گفت ، مــــادر مــرا دوست دارد در آغــوشــم مــی گیـرد

یکـی دیگـــر از دانش آموزان از آخــر کلاس با صـــدای بلـنـــد گفت

مـن و مــــادرم با هــم نمــاز مـی خـوانـیــم

همـه دانــش آمـوزان شـاد و خـوشحــال

هــرکـدام جمله ای در وصـف مــــادر مــی گفت

یکــی از دانش آمــوزان که جایــش میــز اول بـود

ساکـت و غمگیــن مثـل قنـاری بــغ کــرده بـود

از جایــش بــرخـواست به چشمـان معلـم خیــره شـد

بغــض سنگیـنــی راه گلــویش را بستـه بـود

اشـک در چشمانــش حلقـه زده بـود

معلـم بـا دیــدن چهـــرۀ غمگیـنـش به طــرفـش رفت

چـــرا ناراحتــی عــزیـــز دلــــم

بگــو نـازم چـه مـی خـواهـی بگــویــی

دانــش آموز بغـضـش شکـست

اشـک از چشـمانـش ســرازیـر گشـت

با صــدایـی غمـــبار گفت

مــــادر مـن چنــد سالـیـــــست رفـتـــه آســـمان

خـانم اجــازه هیــچ وقـت بــه دیـدنم نیـــامـده اسـت

madar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۱ ، ۲۳:۲۳
بی ستاره ...

این شعرو خیلی دوست دارم ، هر وقت دلم میگیره و بعضی چیزا یادم میره میخونمش تا برام یادآوری بشه ....


نه بسته ام به کس دل

نه بسته کس به من دل

چو تخته پاره بر موج

رها رها رها من ....


ز من هر آن که او شد

چو دل به سینه نزدیک

به من هر آن که نزدیک

از او جدا جدا من ...


نه چشم دل به سویی

نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی

به یاد آشنا من ...


ستاره ها نهفتند

در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست

هوای گریه با من ...

setaree

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۰ ، ۱۶:۴۳
بی ستاره ...